شعرهای عاشقانه - 2

زیبا ترین جملات عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی
تعداد بازديد : 176

زیبا ترین جملات عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی
A heart that loves is always young.
قلبی که عشق می ورزد همیشه جوان است
Greek Proverb
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
The hardest thing to do is watch the one you love, love someone else.
سخت ترین چیز این است که ببینی کسی را که دوست داری عاشق فرد دیگری است
Anonymous

ستاره ی کور
تعداد بازديد : 132

ناتوان گذشته ام ز کوچه ها

نیمه جان رسیده ام به نیمه راه

چون کلاغ خسته ای در این غروب

می برم به آشیان خود پناه

در گریز ازین زمان بی گذشت

در فغان از این ملال بی زوال

رانده از بهشت عشق و آرزو

مانده ام همه غم و همه خیال

چه خبر از دل تو؟
تعداد بازديد : 110

چه خبر از دل تو؟
نفست مثل نفسهای دل کوچک من میگیرد؟
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد؟!
تو هم از غصه این قهر کمی دلگیری؟
لحظه ای هم خبر از حال دل خسته ی من میگیری؟
شود آیا که شبی…
دل مغرور تو هم،
فکر چشمان سیاه دگری را بکند؟!
دست خالی ز وفایت روزی
قطره ای اشک ز چشمان ترم پاک کند؟!
چه خبر از دل تو؟
دانی آیا که در این کلبه ی درد…
اندکی مهر تو بس بود ولی،
دل بیرحم تو با این دل دیوانه چه کرد؟
راستی چه خبر از دل تو …؟

زمان
تعداد بازديد : 94

زندگی قبل تو با من بد بود، سرد و خسته بین مردم بودم
من به هر کسی رسیدم غم داشت، من همیشه عشق دوم بودم
یه نفر قبل من اینجا بوده، که من از خاطره هاش ترسیدم
این گناه من نبوده که تو رو، یه کمی دیر تر از اون دیدم
تو با من باش و یه کاری کن بره، یادش از دنیای دیوونه ی من
بذار این خونه بهم حسی بده، که بشه صداش کنم خونه ی من
توی عکسی که ازش جا مونده، خیره می شم و دلم می لرزه
چی تو این نگاه غمگین دیدی، که به خنده های من می ارزه ؟
تو نمی تونی برای من یکی، به غریبگی مردم باشی
حق بده من سخت می گیرم به تو، آخه سخته عشق دوم باشی
اگه چند سال زود تر می دیدمت، از گذشتت دیگه وحشتی نبود
اولین عشق تو می شدم اگه، اگه این زمان لعنتی نبود
تو با من باش و یه کاری کن بره، یادش از دنیای دیوونه ی من
بذار این خونه بهم حسی بده، که بشه صداش کنم خونه ی من
توی عکسی که ازش جا مونده، خیره می شم و دلم می لرزه
چی تو این نگاه غمگین دیدی، که به خنده های من می ارزه ؟
زهرا عاملی

نیمه ی گمشده ی من
تعداد بازديد : 103

مریم پاییزی من گره ی اخماتو وا کن
دستاتو بالا بگیر و ، واسه فرداها دعا کن
وعدمون هر روز ابری، زیر الماسای بارون
چه بهار باشه چه پاییز، چه تابستون چه زمستون
یه روزی میام کنارت تو رو می برم تا خورشید
یه روزی که رفته باشه از نگات سایه ی تردید
من همونم که می سازم قصر رؤیاهاتو مریم
اشکای سرختو پاک کن، کم نکن دعاتو مریم
در ِ آسمون همیشه رو نیازا بازه مریم
دیر می یام منتظرم باش راستش این یه رازه مریم
وقتی یاد تو می افتم معبد دلم می لرزه
تو کنارمی همیشه جاتم این جا سبزه سبزه
توی کوچه ی رسیدن می پاشم آب فراوون
می ذاریم شادی و قرآن، می یاریم آینه و شمعدون
می ریزم گلای یاسو و زیر پاهای تو کم کم
تو فقط منتظرم باش نازنینم، گل ِ مریم
نیمه ی گمشده ی من، بی بهونه مال من باش
من تو فکر تو می مونم تو، توی خیال من باش
قصه ی پاکی چشمات موندنی ترین ترانه س
لحن ناز و مهربونت یه کتاب عاشقانس
مریم چشم انتظارم دیگه نزدیکه رسیدن
نگو تنهام نگو مردم روی خوش نشون نمی دن
دختر شبای پاییز می مونم با تو همیشه
واسه من هیچکی تو دنیا مریم ِ خودم نمی شه

جمعه ها چقدر دلچسب است
تعداد بازديد : 98

جمعه !
چقدر دلچسب است ، برای فکر کردن به تو …
وقتی بین تمام روزمرگی هایم حضور داری ؛
و من جمعه را …
بیخیال ترین آدم دنیا میشوم !
یاسمن مهدی پور

تنها یک تنها میداند
تعداد بازديد : 102


دُرُست وَقتی می گویی :

فَراموشَش کَردَم

آهَنگی پَخش می شَوَد

کَسی مِثلِ او می خَندَد

یِک نَفَر عَطری می زَنَد

که بویِ او را می دَهَد

وَ

هَمه فَراموشی هایَت

هَدَر می رَوَد


بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 1:34

تو امروز باید می بودی
تعداد بازديد : 129

امروز نه چایم دارچین داشـت​

نه قهوه ام شکر

نه اینکه نخواهم

حوصله اش را نداشتم

یعنی می دانی..

امروز نبودم

نه!

امروز اصلا نبودم

من که خیلی وقـت است

نیستم

امروز آفتاب بود.. بهار بود…

راحت بگویمت

امروز تو باید می بودی

همه ی روزها به کنار

تو امروز را عجیب به من

وبه چشمهای منتظرم

بدهکاری. . . !​

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : یکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 22:48

عکس نوشته ی کاش می شد
تعداد بازديد : 162

کاش می شد تمام شب ها را، توی چشمم ستاره بشماری
کف دستم دوباره با خودکار، بنویسی که دوستم داری
به خدا راضی ام به تک زنگی، به همان حس تلخ دلتنگی
به پیامی، نوشته ای، شعری، به همان شب به خیر تکراری
کارمند اداره ای هستی که در آن عشق حرف بی ربطی ست
اشک های مرا بزن به حساب، به حساب سپرده جاری
دست هایم چقدر یخ کرده حالم انگار بدتر از قبل است
می نشینم دوباره منتظرت، چند روزی مرخصی داری؟

خوشبختی
تعداد بازديد : 129


هر یک از زنانی

که زمانی

بی تفاوت از کنارشان گذشته ای

تمام دنیای مردی بوده اند…

همین زن که از اتوبوس پیاده شد،

با چشمهای معمولی

و کیفی معمولی تر

و تو معصومش پنداشتی

روزی

جایی

کسی را آتش زده،

با همان ساقهای معمولی

و انگشتهای کشیده …

شک ندارم

مردی هست

که هنوز

در جایی از جهان

منتظر است آن زن

خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی

به خانه اش ببرد..

رویا شاه حسین زاده

شکوفه ی پاییزی
تعداد بازديد : 137


بهار به بهار …

در معبر اردیبهشت،

سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتم

و میان شکوفه های نارنج

در جستجویت بودم !

در “ پائیز ” یافتمت …

تنها شکوفه ی جهان

که در پائیز روییدی !

سید علی صالحی

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : سه شنبه 08 فروردین 1396 ساعت: 9:58

تبانی
تعداد بازديد : 100


دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی و عشق و جوانیتا پیش تو آورد مرا، بعد تو را بردقلبم شده بازیچه ی دنیای روانیباید چه کنم با غم و تنهایی و دوریوقتی همه دادند به هم دست تبانی

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 19:16

چه جالب شبیهم شدی عاقبت!
تعداد بازديد : 122


شنیدم شبی در دلِ کوچه ها

به یادم دو ساعت قدم می زنی

چه جالب شبیهم شدی عاقبت!

و حرفی که من می زدم می زنی

به گوشم رسیده تو هم دود را …

فرو می دهی در ته سینه ات

عرق می خوری تا نفهمی که ای

وعُق می زنی روی آیینه ات

می آیی کنار در خانه ام

همه قصه را زیر و رو می کنی

چه جالب شبیهم شدی عاقبت

و تیزی به دستت فرو می کنی

شنیدم که از گوشی ات مست ها

صدای زنی را در آورده اند

و خط من از جیب تو کشف شد

عجب ! شعرها پیش تو مانده اند ؟

همین صحنه در خواب من آمده

که حل می شوی در لجن های جوب

چه جالب کسی شکل دیروز تو

نوشته “صنم عشق من” روی چوب

هزار آفرین بر دل نازکم

که بر وضع تو اینچنین راضی است

چه جالب شبیهت شدم عاقبت

و فهمیده ام زندگی بازی است!

صنم میرزا زاده نافع

خبر ز یارنیامد
تعداد بازديد : 181

چه گشته است؟ ندانم خبر ز یار نیامد

درخت عشقـ بریدند و او کنار نیامد

در انتظار نشستم مگر ز در به در آید

مرا قرار به سر شد، سر قرار نیامد

دو دیده دوخته بودم، مدام بر سر راهش

کسی برای گذر هم، به رهگذار نیامد

از عشـق بی ثمر خود دگر تورا چه بگویم ؟

مرا نصیب از عشقـش بغیر خار نیامد

دلم به او بسپردم که بذر عشق بکارد

هر آنچه کاشت دریغا، یکی به بار نیامد

غریب ماندم و تنها، بر آستانه ی کویش

بوقت رفتنم اما، به رهسپار نیامد

شکار کرد دلم را ، نهاد بر سر راهی

برای دیدن صیدش، سر شکار نیامد

بجز دعا چه بگویم به آنکه برده دلم را؟

اگرچه وقت مصیبت، مرا به کار نیامد

چه وعده ها که شنیدم برای فصلِ بهاران

بهار آمد و اما ؛ به دل ، بهار نیا مد …

بیژن شکیبی

متن های کوتاه عاشقانه و احساسی
تعداد بازديد : 193

چقدر خوشحــال بود
شیطــان
وقتی سیب را چیدم
گمان می کرد فریب داده است مرا
نمی دانست
تو پرسیده بودی
مرا بیشتر دوست داری . .
یا ماندن در بهشـــت را؟
***
تو تنهــــا دعـــای قشنــــگ  منــــی
مبــــادا کســـی از خـــدا
بـــــی خبــــر بــــرای خـــودش، آرزویــــت کنــــد …

بقیه در ادامه مطلب

عکس نوشته آهنگ جدایی
تعداد بازديد : 199

از برم آن سرو بالا می رود

صبرم از دل میرود، تا می رود

تا گزیند جای در چشم رقیب

همچو اشک از دیده ما می رود

ماهم از من دور گردد، ز آن سبب

دود آهم، تا ثریا می رود

شمع وارم اشک و آه از چشم و دل

یا برآید روز و شب، یا می رود

میرود کز ما جدا گردد، ولی

جان و دل با اوست، هرجا میرود

ز آتش غیرت بسوز امشب، رهی

کآن پری با غیر فردا میرود

رهی معیری

بعد از تو
تعداد بازديد : 173

نازنینم !
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن، اجبار است.
اعترافش هم وحشتناک است
ولی‌ همین تاریکی‌
همین سکوت محض
این درد
تو را به من نزدیکتر می‌‌کند!
آدم ها
با حضور‌های کم رنگشان
با بودن‌هایی‌ که به بدترین وجه ممکن
با منطقی‌ که من نمی‌فهمم
با احساسی‌ که آنها نمی‌‌فهمند
واقعه‌ی نبودن تو را یادآوری می‌‌کنند!
بعد از تو
هیچ چیزِ آدم‌ها
جز لحظه ی وداع شان
برای من شور آفرین نیست.

مممن هم دو دو دوستت دا دادارم وولی…
تعداد بازديد : 152

یخود اصرار نکن دخترک شبه پری
نکن اینقدر تقلا که دلم را ببری
مادرت دل نگرانت شده از آغوشش -
اینقدر دور نشو سر به هوای  ددری
زود برگرد که در سیطره ی شاهین ها
بلبل لال! نسنجیده نباید بپری
گفتم از گربه ی  بی چشم و حیا دور شوی
نه که هر بار تو را دید دلش را ببری
همه ببرند پر از خط و خطا ساده نشو
حاصل سادگی امروز شده دربه دری
دوست دارم به زبان تو بگویم، ساکت !!!
گوش کن گرچه زدی بازخودت را به کری
مممن هم دو دو دوستت دا دادارم وولی
تو تو تو از د درون د دلم بیخبری
ببلا برده رو روی ممخم راه  نرو
بببرگرد د دختر چه قدر خیره سری
ششنیدی گگگفتم ز ز زن دارم و باز
دو دودوستم داداداری ؟ خخخیلی خخ …
مجتبی سپید

تو نمی خواهی عزیزت بشوم، زور که نیست
تعداد بازديد : 154

تو نمی خواهی عزیزت بشوم، زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی؟
با تو اَم! خانه ی تنهایی من دور که نیست
آن که با دسته گلی حرف دلش را می زد
پر درد است ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین، عشق که نه، اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه، دل دیوانه ی من کور که نیست
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست نگفتی تو به من، می دانم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم، زور که نیست
زهرا حسینی

از گهواره تا تابوت
تعداد بازديد : 148

در گوشه یی از این جهان، امشب
یک چشم می گرید برای من
در گوشه یی دیگر
یک چشم
می خندد
برای تو
در جایی از باغی
یک دست با یک میخک سرخ
در انتظار گیسوان توست
و در همان باغ
یک دست دیگر تا بیفشاند
به گور من
یاس سفید و زرد
می چیند
و هیچ کس از هیچ کس چیزی نمی پرسد
که این چرا زرد؟
آن چرا سرخ ؟
که آن چرا سوگ ؟
این چرا سور؟
آن کس که یک صبحانه ی شیرین
با زندگان خورده است
چیزی نمی داند
و آن که یک عصرانه ی میخوش
با رفتگان دندان زده
چیزی نخواهد گفت
شاید حقیقت
تنها همین باشد
تنها همین دستی که تابم داده
از گهواره
تا
تابوت
و یا همین سکه
که با  دو روی عشق و مرگش
تا جهان
باقی است
روی هوا می چرخد و
انگار با
هر چرخ
به سخره می گیرد
صد بار
سیب سرخ اسحق را
حسین منزوی

خرابم قهوه چی
تعداد بازديد : 154

خرابم قهوه چی! قلیان برایم بار کن لطفاً
سری اش را پر از سوغاتی خوانسار کن لطفاً
بخوان آوازخوان! دارد دلم آرام میگیرد…
بزن تار و همین تصنیف را تکرار کن لطفاً
شش و هشتی بزن، شادم کن؛ امشب سخت غمگینم
بخوان! آزادم از این بغض لاکردار کن لطفاً
غریبم قهوه چی اما گمان کن اهل این شهرم
به رسم مشتریهای خودت رفتار کن لطفاً!
بگو تا غربت بعدی، چه مدت راه باید رفت
اگر دور است قربانت! نگو! انکار کن لطفاً
مرا امشب اگر رفتم که هیچ، اما اگر ماندم…
کمی مانده به هنگام اذان، بیدار کن لطفاً
عجب قلیان خوشکامی! چه آهنگی! خوشم آمد
بیا مَشتی، یکی دیگر برایم بار کن لطفاً
مجتبی سپید
ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : سه شنبه 09 دی 1393 ساعت: 17:56

مرا به خانه ام ببر
تعداد بازديد : 156

شب آشیان شب زده، چکاوک شکسته پر

رسیده ام به نا کجا، مرا به خانه ام ببر

کسی به یادعشق نیست، کسی به فکر ما شدن

از آن تبار خود شکن تو مانده ای و بغض من

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن

چگونه گریه سر کنم که یار غم گسار نیست

مرا به خانه ام ببر که شهر، شهر یار نیست

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن

چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست

مرا به خانه ام ببر که شهر،شهر یار نیست

مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست

سکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیست

مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست

مرابه خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن

چگونه گریه سر کنم که یار غم گسار نیست

مرا به خانه ام ببر که شهر شهر یار نیست

ایرج جنتی عطایی

از کنارم رد شدی بی اعتنا، نشناختی
تعداد بازديد : 153

از کنارم رد شدی  بی‌ اعتنا، نشناختی

چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی

در تمام خاله‌ بازی‌های عهد کودکی

همسرت بودم همیشه بی‌ وفا نشناختی؟

لی‌ له‌ باز کوچه‌ ی مجنون صفت‌ ها فکر کن

جنب مسجد، خانه‌ ی آجرنما، نشناختی؟

دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر

این منم تک‌ تاز گرگم‌ برهوا، نشناختی؟

اسم من آقاست اما سال‌ ها پیش این نبود

ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟

کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است

آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی

مجتبی سپید

زن خوب، زنی است که شعر بداند
تعداد بازديد : 127

هر صبح
به زیبایی اندکم در آینه می خندم
و به این فکر می کنم
که چگونه می توانی عاشـــقـــم نباشی؟
خودخواه نیستم، اما
“باید” باور کنی
زن خوب، زنی است که شعر بداند
“زیبایی”
آنقدرها هم مهم نیست.

دفترعشق تورابستم نیایی بهتراست!
تعداد بازديد : 169


دفتر عــشق تو را بستم نیایی بهتر است

بی تو من با دیگری هستم نیایی بهتر است

قفل و زنجیرم شکست و قلب من آزاد شد

خوب از این بند و بلا رستم نیایی بهتر است

جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود

جام را مستانه بشکستم نیایی بهتر است

رفته بودی تشنه ی عشــــقم کنی بیچاره تو!

با شراب دیگری مستم نیایی بهتر است

ماه من بودی و اکنون در دلم خورشید اوست

اونهاده دست در دستم نیایی بهتر است

برق می زد چشم تو تا در غمت می سوختم

همچو برق از چشم توجستم نیایی بهتر است

ای که بر بام تکبّر لانه کردی مثل جغد

گرچه بالایی و من پستم نیایی بهتر است

دام در راهم نهادی تا به چنگم آوری

در کمینت تیر در شستم نیایی بهتر است

خواه لیلی خواه شیرین یا زلیخا بوده ای

دفتر عشق تو را بستم نیایی بهتر است

من نه مجنونم نه فرهادم نه یوسف بوده ام

من همان فریاد بدمستم نیایی بهتر است

محمدرضا زارع

از یاد رفته
تعداد بازديد : 161

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

نیست یاری که مرا یاد کند

دیده ام خیره به ره ماند و نداد

نامه ای تا دل من شاد کند

خود ندانم چه خطایی کردم

که ز من رشته الفت بگسست

در دلش جایی اگر بود مرا

پس چرا دیده ز دیدارم بست؟

هر کجا مینگرم باز هم اوست

که به چشمان ترم خیره شده

درد عشقست که با حسرت و سوز

بر دل پر شررم چیره شده

گفتم از دیده چو دورش سازم

بی گمان زودتر از دل برود

بقیه از یاد رفته در ادامه مطلب

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت: 13:19

آرام شده ام مثل درختی در پاییز
تعداد بازديد : 159

آرام شده ام

مثل درختی در پاییز

وقتی تمام برگ هایش را

باد برده باشد!

 

 

“رضا کاظمی”

هیچ بهاری به زیبایی پاییز نبود
تعداد بازديد : 116

بی تعارف
بعد تو
هیچ بهاری به زیبایی پاییز نبود

رد نشو از میان قبرستان، مرده‌ها را تو بی‌قرار نکن
تعداد بازديد : 182

رد نشو از میان قبرستان، مرده‌ها را تو بی‌قرار نکن
چادرت را به روی خاک نکش، روحشان را جریحه‌دار نکن
از قدم‌های نرم تو بر خاک، تنشان توی قبر می‌لرزد
دست بر سنگ‌ها نزن بانو! به تب و لرزشان دچار نکن
عطر تو بوی زندگی دارد، خطر جان گرفتگی دارد
مرده‌ها خوابشان زمستانی است، زودتر از خدا، بهار نکن
دلبری را به بید یاد نده، گوشه‌ی زلف را به باد نده
جان من! جان من به مو بند است قبض روح مرا دوبار نکن
عینک دودی‌ات پر از معناست، چهره‌ات با خسوف هم زیباست
پشت آن تاج گل نشو پنهان، ماه من! با گل استتار نکن
ظرف حلوا به دست می‌آیم، چای و خرما به دست می‌آیم
روح دیدی مگر که جا خوردی؟ روح من! از خودت فرار نکن
به خودش هی امید داده کسی، روبروی تو ایستاده کسی
به سلامش بیا جواب بده، مرد را پیش مرده خوار نکن
باز کن لب که وقت خیرات است، ذکر شادی روح اموات است
زندگان هم نگاه‌شان به تو است، شکر و قند احتکار نکن
در نگاهت غرور می‌بینم اینقدر بد نباش شیرینم !
سوی فرهاد هم نگاهی کن خسروان را فقط شکار نکن
دل به چشم تو باختم اما، با غرور تو ساختم اما
آه مظلوم دردسر دارد سر این یک قلم قمار نکن
روز من هم شبی به سر برسد، صبح شاید به تو خبر برسد
«تا توانی دلی بدست آور» اعتمادی به روزگار نکن
شعرِ بر روی سنگ را دیدی؟ قبر کن با کلنگ را دیدی ؟
چشم روشن! دو روز دنیا را پیش چشمم بیا و تار نکن

تونیستی که ببینی
تعداد بازديد : 163

تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو

در عمق لحظه ها جاری است

چگونه عکس تو

در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است.

هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن ترنم شیرین، به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.

تمام گنجشکان

که درنبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می کنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه، زیر درخت‌ها، لب حوض

درون آینه‌یِ پاک آب می‌ نگرند.

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنینِ شعر نگاه تو در ترانه من

تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد

نسیم روح تو در باغ بی جوانه یِ من

چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم هم زدنی

میان آن همه صورت ترا شناخته ام

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ، آینه، دیوار، بی تو غمگینند.

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

جواب می شنوم.

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هر چه در این خانه ست

غبار سربی اندوه، بال گسترده است.

تو نیستی که ببینی دل رمیده یِ من

بجز تو یاد همه چیز را رها کرده است

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمار است

دو چشم خسته یِ من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است

تو نیستی که ببینی…

فریدون مشیری

درونم تنهاست
تعداد بازديد : 138

اسمت را موج می‌برد
خودت را کشتی
موهایت را باد
و یادت را …
دفتــر گــم ‌شــده‌ام !
اسمم را
سنگی نگه می‌دارد
خودم را گوری
و یــادم را …
مهم نیست …

درشهرهی قدم زدوعابرزیادشد
تعداد بازديد : 122

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد

ترس از رقیب بود، که آخِر زیاد شد

این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت

با کوچ او به شهر مهاجر زیاد شد

یک لحظه باد روسری اش را کنار زد

از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد

هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت

هی کار شاعران معاصر زیاد شد

از بس که خوب چهره و عالم پسند بود

بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد

گفتند با زبان خوش از شهر ما برو

ساکِ سفر که بست، مسافر زیاد شد

محمدحسین ملکیان

لبخندآرامش
تعداد بازديد : 135

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ
می گریند
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﻧﺪ
ﻏﺼﻪ می خوﺭﻧﺪ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼِ ﺑﻠﻨﺪِ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﻣﻮﺧﺘﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ. . .
ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﻓﻘﻂ …
ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ِﮐﺴﯽ ﺑﻬﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩ

توکجایی سهراب؟
تعداد بازديد : 137

تو کجایی سهراب؟

خانه ی دوست فرو ریخت سرم!

آرزویم را دستی دزدید

آبرویم را حرفی له کرد

مانده ام عشق کجا مدفون شد؟

به چه جرمی غزلم را خواندن؟

به چه حقی همه را سوزاندن؟

گله دارم سهراب……….

دل من سخت گرفته است بگو

هوس آدمها تا کجا قلب مرا می کوبد؟

تا کجا باید رفت

تا ز چشمهای سیاه مخفی شد

دوست دارم بروم

اینهمه خاطره را از دل من بردارید

عشق را جای خودش بگذارید

بگذارید به این خوش باشم

که به قول سهراب:

پشت دریا شهریست

که در آن هیچکسی تنها نیست

عشق بازیچه ی آدمها نیست

زندگی عرصه ی ماتم ها نیست

ازپشت پرده ی اشک
تعداد بازديد : 154

چهره‌ات روی آب شناور است

شناور است روی آب

تخت‌خوابت، میزت

تلفن‌ات

روزنامه‌ها، کتاب‌ها، گیتار

تمام اشیای خانه‌ات روی آب شناور است

گذشته

از پشت پرده اشک این‌گونه دیده می‌شود ..

 رسول یونان

عشق ویرانگر او دردلم اردو زده است
تعداد بازديد : 146

عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است
هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است
بیستون بود دلم… عشق چه آورده سرش
که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟
مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز
مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است
دامنش دامنـــه های سبلان است …چقدر
طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است
مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش
از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است
ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان
تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است
تا دم از مرگ زدم گفت: “دعا کن برسی!”
لعنتـــی بـاز فقط حرف دو پهلو زده است!

آنکس که دل بریده
تعداد بازديد : 143

آنکس که دل بریده، تو پا هم ببری اش

چون طفلی از کنارتو با دست میرود…

همیشه منتظرت هستم
تعداد بازديد : 165

همیشه منتظرت هستم
خیال می کنم پشت در ایستاده ای و در میزنی
اینقدر این در کهنه را باز و بسته کرده ام که لولایش شکسته است
لولای شکسته در را عوض میکنم
انگار کسی در میزند
در را باز می کنم و در خیالم تو را می بینم که پشت در ایستاده ای
می گویم :
بانو خوش آمدی
ولی تو نیستی
پشت در تنهاییست
در را می بندم و باز دوباره باز میکنم
ولی هنوز هم نیستی
اینقدر باز میکنم و می بندم که لولای در دوباره می شکند
کاش می آمدی
می دانم چشم خسته ام بسته خواهد شد
قلب خسته ام خواهد ایستاد
ولی تو نخواهی آمد
بانو
بانو
بانو جان
تا آخر عمر فقط همین خواهد بود
من و در و لولای شکسته
و حسرت دیدار تو
فقط همین

من فقط عاشقی بلدم
تعداد بازديد : 154

به من چه مربوط که
آدم زندگی هیچ کس نیستی
من فقط عاشقی بلدم
چیزی هم در بساط نداشته باشم
قلبم پر است
عاشقی تقصیر من نیست
تقدیر است که
قرعه به نام تو افتاده
حالا میخواهی آدم این عاشقی باش
میخواهی نباش
من که گفتم فقط عاشقی بلدم
اما پا به پایم خواستی بیایی
زودتر بجنب
این قلب که بایستد
عشق تو
معجزه نخواهد کرد.

کسب درامد


ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید