دوستت دارم

مممن هم دو دو دوستت دا دادارم وولی…
تعداد بازديد : 152

یخود اصرار نکن دخترک شبه پری
نکن اینقدر تقلا که دلم را ببری
مادرت دل نگرانت شده از آغوشش -
اینقدر دور نشو سر به هوای  ددری
زود برگرد که در سیطره ی شاهین ها
بلبل لال! نسنجیده نباید بپری
گفتم از گربه ی  بی چشم و حیا دور شوی
نه که هر بار تو را دید دلش را ببری
همه ببرند پر از خط و خطا ساده نشو
حاصل سادگی امروز شده دربه دری
دوست دارم به زبان تو بگویم، ساکت !!!
گوش کن گرچه زدی بازخودت را به کری
مممن هم دو دو دوستت دا دادارم وولی
تو تو تو از د درون د دلم بیخبری
ببلا برده رو روی ممخم راه  نرو
بببرگرد د دختر چه قدر خیره سری
ششنیدی گگگفتم ز ز زن دارم و باز
دو دودوستم داداداری ؟ خخخیلی خخ …
مجتبی سپید

زیرچشمی…
تعداد بازديد : 122

مدام مینویسم و پاک میکنم ..

عین کودکی که بخواهد گندی که بالا زده است را به مادرش بگوید و نتواند.

هی نزدیک میشوم که بگویم، اما تا چشم میدوزی در چشمانم

آب دهانم را قورت میدهم و میگویم : هیچ !

زیر چشمی حواسم به دستهایت است ،

زیر چشمی حواسم به راه رفتن است .

زیر چشمی حواسم به همه چیز هست

و تو اصلا حواست به چشمهایم نیست !

کاش می شد ، کاش جرات میکردم که برایت بنویسم :

قربانت گردم ، من گند بزرگی زده ام ، نمیتوانم چشم در چشمانت بدوزم

و اعتراف کنم که چقدر دوستت دارم

بیا و بزرگی کن

بیا و همچون مادری که چشم بر گناه ِ کودک اش می بندد

بگذر و بگذار تمام عمر عاشقت باشم …

مهدی صادقی

داستان کوتاه زخم خورده (پایان)
تعداد بازديد : 170

به روی خودم نمی اوردم ولی میدیدم رفتارش عوض شده

بی حوصله و کم حرف. بیشتر وقتا می خوابید. بهم اهمیت نمیداد

شبا رختخوابشو جمع میکرد و میرفت تو بالکن میخوابید.

حس میکردم دلش باهام نیست. دیگه باهام احساس آرامش نمیکنه.

نمیتونستم اون وضعیت رو تحمل کنم..شک و دودلی زجرم میداد. باید قضیه رو برای خودم روشن میکردم..

نمیخواستم برم و از آرش توضیح بخوام.

شاید اشتباه میکردم . شاید واقعاً سوء تفاهمی پیش اومده باشه.

اونوقت ممکن بود باعث دلشکستگی و رنجش آرش بشم.

اگه واقعا هم وجود داشت نباید به روی آرش می اوردم

ممکن بود گستاخ تر بشه و زشتی مسئله براش کمرنگ تر.

یا شایدم سر لجبازی بیفته و کار احمقانه ای بکنه.

تصمیم گرفتم به اون شماره زنگ بزنم .

زنگ میزنم اگه خودش نبود و شکم بیخود بود که چه بهتر

ولی اگه خودش باشه باهاش حرف میزنم و از زیر زبونش حرف میکشم.

گوشی رو برداشتم.شماره رو گرفتم بعد چندتا بوق جواب داد..بله..

ببخشید منزل…

دلم میخواست بشنوم نه…اشتباهه…ولی جواب داد بله..با کی کار دارید؟

من از دوستای ــــ هستم گه لطف کنید چند لحظه صداش بزنید.

نمیدونستم از کجا شروع کنم چی بگم. اگه واقعا اشتباه میکردم چه جوابی میتونستم داشته باشم؟

- بله..خودم هستم. بفرمائید

- سلام..من خانوم اقای فرهودی هستم به جا آوردید؟

- بله..خودم هستم..امری داشتید..

- چند روز پیش تو دانشگاه همدیگه رو ملاقات کردیم. اون روز در مورد شما از اقای فرهودی پرسیدم.

ایشون همه چیز رو بهم گفته میخوام حالا از زبون خودتون بشنوم.

میدونستم نباید چیزی بگم که بفهمه هنوز مطمئن نیستم و در حد یه حدسه..

باید ازش حرف میکشیدم. باید طوری حرف میزدم که خودش بحرف بیاد و حقیقت رو بهم بگه.

- خانوم فرهودی میدونم ازم ناراحتید…

به اقای فرهودی گفته بودم نمیشه همیشه این قضیه رو پنهون نگه داشت

میگفت خودم بهش میگم تو کاری نداشته باش.

بدنم یخ کرده بود..دستام میلرزید حدسم درست بود

حس میکردم زبونم چسبیده ته گلوم..هیچی نمیگفتم.

فقط تائیدش میکردم تا حس کنه از همه چیز خبر دارم.

- باور کنید اولش نمیدونستم متاهله..وقتی فهمیدم که کار از کار گذشته بود دلبسته شده بودیم.

میگه نمیتونم زنمو طلاق بدم. دوسش دارم ولی از تو هم نمیتونم دست بکشم.

دوستی ما یه دوستی ساده بود..ولی حالا …

انگار خواب بودم…داشتم دیوونه میشدم حرفاش تموم شد ساکت شد.

انگار منتظر جواب بود.

- خانوم فرهودی..میشنوید؟ هستید؟

هیچی برای گفتن نداشتم..حتی نتونستم از خودم دفاع کنم..

خواستم رو دست بزنم ولی خودم رو دست خورده بودم..

باورم نمیشد. آرش چطور تونستی اونهمه عشقو زیر پات بزاری؟

فکر منو نکردی؟ حق من این نبود..من چه بدی در حقت کرده بودم؟

ازم جز محبت و عشق چیز دیگه ای دیده بودی که خواستی تلافی کنی؟

با نداریت ساختم..آرزوهای جوونیمو زیر پام گذاشتم تا سختت نشه…

ادامه تحصیلمو گذاشتم کنار تا تو اذیت نشی..این بود جوابم؟

شب وقتی آرش اومد انگار همه چیز رو میدونست..حتی سلامم نکرد

منم حرفی نزدم. میدونستم دختره زنگش زده و همه چیز رو گفته.

شامو اوردم نمیدونستم از عصبانیتشه حرف نمیزنه یا از خجالتش

خودم شروع کردم..

- امروز با دختره حرف زدم..حرفاشو زد میخوام حرفای تو رو هم بشنوم

میدونی اونقدر غرور دارم که نخوام عشقو ازت گدائی کنم . فقط میخوام بگی حتی بگی برو میرم.

آرش هیچی نگفت سکوتش عذابم میداد..

- چرا هیچی نمیگی. حرف بزن

- پاشو برو یه استکان چای بیار.

- ولی من منتظر جوابتم..میشنوم. بگو.

- گفتم پاشو برو چای بیار بعداً حرف میزنیم.

رفتم و یه سینی چای اوردم.

- حالا بگو مرگ الهام بگو چیه؟ بگو دختره دروغ میگفته. هیچی بینتون نیست

- نه الهام درسته دوسش دارم..نمیدونم چطور شد ولی عاشقش شدم نمیتونم ازش دست بکش ماشتباه کردم .میدونم ولی پیش اومده

اولش با یه نگاه شروع شد از کنارم رد شد و چشمکم زد تو دلم آتیش روشن شد

و هر روز بدتر شد..بدتر از قبل…

- یعنی چی آرش؟ پس من چی؟

- الهام میدونی دوستت دارم تو زنمی ولی اون عشقم

خیلی احمقانه بود آرش زن بودنمو برتر از عشق بودنم میدونست!

استکان توی دستمو کوبیدم تو سینی استکان شکست.

لبه هاش دستمو برید بدون اینکه بفهمم قطره های اشک رو صورتم حرکت میکردن.

نمیخواستم گریه کنم ولی چشام خیس میشد…پر میشد و میچکید رو صورتم.

وقتی دل بشکنه و بسوزه حتی اشکم سردش نمیکنه.

دلم شکسته بود و حرفام تو گلوم خشکیده بود

دلم از آرش شکسته بود حتی نمیتونستم یه کلمه هم باهاش حرف بزنم

تا میخواستم دهن باز کنم و چیزی بگم بغض میشست تو گلوم و خفه ام میکرد..

چند روز گذشت…هیچ حرفی بینمون زده نمیشد..آرش اونقدر کور شده بود که وجودمو نمی دید

انگار نبودم…نه حالمو می دید نه بغض تو گلومو

باید کار رو یه سره میکردم. نمیتونستم تو اون دریای اضطراب دست و پا بزنم و آخرشم غرق شم..

زنگ زدم به دختره یه ساعتی رو مشخص کن بیام با هم حرف بزنیم

ترسید

- نه کار دارم نمیشه اگه کار دارید همینجا بگید

میدونستم آرش اونقدر دوستش داره که حاضر بشه بخاطرش قید منو بزنه..

- نه..میخوام حرف بزنیم خودت میدونی اگه میخواستم کاری بکنم منتظر اجازه ات نمیشدم

میومدم دانشگاه و شر به پا میکردم..هنوز فرهودی برام مهمه و نمیخوام پیش دوستاش بی ارزش بشه.

میخوام باهات حرف بزنم میخوام تکلیف خودمو با خودم روشن کنم

یه جا رو مشخص کردیم و سر ساعت رفتم پیشش..سعی میکردم آروم باشم و خودمو کنترل کنم.

میدونستم با بی حیا بازی و داد و بیداد راه به جائی نخواهم برد جز بردن ابروی خودم و آرش

از دور دیدمش با لبخند رفتم کنارش. سلام داد و سرشو انداخت پائین..

جوابشو دادم و نشستم کنارش میپرسیدم و اونم جواب میداد.

حرف میزد. از اشنائیشون حرفاشون..علاقه شون..

حرفاش برام سنگین بود. درمورد عشق من حرف میزد.

عشقی که فکر میکردم فقط برای خودمه..

میدونستم باید باهاش دوستانه رفتار کنم نباید خودمو خوار میکردم.

نباید گریه میکردم باید طوری رفتار میکردم خودش شرمنده شه.

اروم حرف میزدم و جواب میدادم.

- میخوای چیکار کنی؟ میتونی زندگیتو رو خرابه های یکی دیگه درست کنی؟

-نه.. نمیتونم ولی واقعا دوسش دارم خیلی خواستم کنار بکشم ولی نشد. نزاشت…

- میتونی با وجود منو بچه ام باهاش زندگی کنی؟

- من خیلی دوسش دارم و حاضرم بخاطرش همه جور سختی رو قبول کنم.

هیچی نگفتم.کلی حرف داشتم و بغض.. ولی نخواستم کم بیارم و غرورم بشکنه.

- ببین دوستانه بهت میگم. نمیخوام ابروریزی کنم و ابروتون بره

خودت پاتو از زندگیم بکش بیرون. هر چند آرش هیچوقت نمیتونه اون ارش قبل برام بشه

ولی بخاطر بچه ام هم شده جلوتون می ایستم..کاری نکن که نتونی یه عمر با وجدانت کنار بیای. بهتون یه هفته وقت میدم. حالا خودتون میدونید من هفته ی بعد بازم میام.

هیچی برای یه زن سخت تر از این نیست ببینه که عشقشو دارن ازش میگیرن.

عشقی که گرمی زندگیشه سایه ی بالای سرشه.

تو اون یه هفته حتی یه کلمه هم با آرش حرف نزدم دلم میخواست زودتر تموم شه.

حتی به صورت ارش هم نگاه نمیکردم..

غذاشو اماده میکردم و میرفتم اتاقم. هر وقت میرفت منم از اتاقم میومدم بیرون.

یه هفته تموم شد. زنگ زدم که بیا و منتظرتم..قرارمون کافی شاپ اومد.

- چی شد؟ به نتیجه ای رسیدید؟

- من خودم خواستگار دارم ولی دلم بهشون گرم نیست. کاش میتونستم جواب یکیشونو بدم و تموم کنم

ولی از یه طرفی هم نمیتونم از فرهودی دل بکنم..همه جوره همو میفهمیم.

- یعنی اینکه نمیخوای عقب بکشی؟

- میخوام ولی نمیتونم باور کنید..دانشگاه برامون جهنم شده

از وقتی شما اومدید دانشگاه و بچه ها شما رو دیدن چپ و راست سرزنشمون میکنن.

بدتر از من اقای فرهودی خراب شده دیگه ارزشی پیششون نداریم.

- بعد اینم نخواهید داشت.هیچ جا..نه اینجا و نه تو خانواده.

باهات حرف زدم و دوستانه اومدم جلو..حتی التماستم کردم که بکشی کنار.

حالا خودت میدونی. نزار یه عمر عذاب  وجدان درد من و بچه مو بکشی.

اگه بلائی سر خودمون بیارم مسئولش توئی.

هنوز حرفام تموم نشده بود که سایه ی یه نفر رو پشت سرم حس کردم..

برگشتم. آرش بود. با لبخند سلام داد و نشست کنارمون.

خواستم بلند شم که دستمو گرفت

- بشین میخوایم حرف بزنیم..

ولی حرفی برای گفتن نداشتم.بخاطر احترامش نشستم..آرش هنوزم برام عزیز بود.

سرم پائین بود ولی نگاهشونو حس میکردم. هیچی از گلوم پائین نمیرفت.

حرف میزد و سوال پیچم میکرد.دلم میخواست سرش داد بزنم.

جوابی نمیدادم و سرم پائین بود.

خسته شده بودم. رفتم خونه و چمدونمو بستم. تهدیدش کرده بودم خودم و بچه مو میکشم ولی دروغ گفتم. اونقدرها هم ضعیف نبودم…راه اخرم طلاق بود.

انگار که فهمیده باشه چه خبر شده خودشو رسوند خونه.

تعجب کردم..فهمیدم بهش گفته تا جلومو بگیره. ترسیده بود کار بچه گونه ای بکنم.

خنده ام گرفت..هنوز هم براش مهم بودم.

- الهام چیکار میکنی؟ کجا؟

بازم سکوت کردم..میدونستم دهن باز کنم حرفای نگفته ی زیادی دارم

در رو قفل کرد.

- حق نداری پاتو از خونه بزاری بیرون..

هلش دادم اونطرف و از در بالکن زدم بیرون.

بچه رو گرفت

- برو ولی اینو نه میتونی بدون بچه ات بمونی؟

همیشه بچه میشه طعمه برای اینکه بتونن مجبورت کنن تا تحمل کنی..

- اره..ببین اگه قبول میکنه بده بزرگش کنه.

بچه رو گذاشتم و اومدم بیرون توی حیاط بهم رسید…زد تو صورتم…

برای اولین بار بود دستشو روم بلند میکرد..چشام خیس شد..هیچ جا رو ندیدم.

- الهام دوستت دارم شیطون رفت تو جلدم کاری کردم که نباید میکردم تو ببخش بچه گی کردم بمون

قول میدم تمومش کنم. باور کن اگه تو نباشی نمیتونم زندگی کنم.

دیگه حرفاشو باور نمیکردم همش دروغ بود.

چطور میتونست هم منو دوست داشته باشه و هم به اون فکر کنه.

- بهم وقت بده جبران میکنم همه چیز رو درست میکنم قول میدم. نمیدونی تو این مدت چی کشیدم صدام در نمی اومددیدنت عذابم میداد.

صبوریت خوارم میکرد الهام ….و بغلم کرد. گریه کرد

ته دلم هنوزم دوسش داشتم…

دلم شکسته بود ولی حتی تو ذره ای ریز ریز شده ی قلبم هم عشقش وجود داشت.

بازم مجبور شدم تحمل کنم و صبر توکلم بخدا بود. خدا همیشه میگفت صبر کنید که خدا با صابرانه.

مدتی گذشت. یه روز آرش اومد خونه داغون بود انگار گریه کرده بود نگاش کردم..سرشو انداخت پائین. عادت نداشتم چیزی بپرسم.

میخواستم اگه حرفی باشه خودش بگه…

فقط اینو گفت:

- ازدواج کرد با کسی که دوستش نداشت هیچ حسی بهش نداشت.

فقط ازدواج کرد تا مطمئنم کنه دیگه نمیخوادم تا بتونم راحت تر تصمیم بگیرم.

نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. اون پاشو از زندگیم کشیده بود بیرون.

تموم شد آرش خیلی سخت با این مسئله کنار اومد خیلی عذاب کشید.

حالا سالهاست که فراموشش کرده میخواد جبران کنه تا فراموش کنم.

ولی نمیشه…اون حس قبل رو بهش ندارم. دلم باهاش گرم نمیشه.

اون منو به یه زن و عشق دیگه ترجیح داده بود. مگه میشد خوار شدنم یادم بره…

اون رفته یه شهر دور. ولی اثرش سالهاست تو زندگیمه.

خاطره ی تلخش کم رنگ شده ولی هیچوقت فراموشم نمیشه.

خاطره ی یه خیانت. خیانت به عشق..به زندگی…

پایان

نویسنده:لیلا فام

تو برنمی گردی
تعداد بازديد : 145

لب تر کنی، خیس می شوم در خشکسالی بوسه.

تمام فنجان‌های قهوه دروغ می گفتند؛ تو برنمی گردی

و حالا که خدای من شده ای، هر چقدر هم که دعا کنم، گوشت به حرفهام بدهکار نیست.

بی خیال تر از تو ، این خیابان است که دست در جیب، راه می رود!

دهن کجی می کند،

نکن خیابان؛ من از تو پاخورده ترم!

تمام مسیرهای تکه نان را که به تو می رسیدم، گنجشک ها خورده اند.

کفشهام پاشنه می خورند.

انتظاری ناقص الحروف را کوچه آبستن است، کوچه خواهد مُرد.

تو برنمی گردی…

من که چیزی نمی خواهم، جز این که بخواهی ام

و پنجره ای که مدام باز و بسته می کردی، باز و بسته کنی.

به دستهات بگو دوباره حادثه بیافریند، فاجعه ای بزرگ، حالا که در دست دیگری ست!

چقدر این شعر، بلند گریه می کند!

می خواهم بخوابم و دعا کنم بیدارم کنی: عزیزم! صبحانه آماده است.

بله قربان! آمدم.

مادر! نگو که من دیوانه شدم؛

هرچند فکر می کنم بهتر از این نمی شود، برای تمام بچه هایی که سنگم می زنند

تمام دوستانی که به من می خندند ، مفید باشم.

چرا هنوز من میز شام می چینم؟

پیراهنی را که تو دوست می داری، می پوشم، وقتی برنمی گردی؟

حق با مادرم بود که از خدا مرا می خواست

و من تو را.

چقدر شبیه من شده مردی که به تو می آید و با تو می رود

و خلاصه می کند همه دوستت دارم را در تختخوابی به وسعت یک من،

منی که از شما چیزی نمی خواستم جز این که گورتان را جای دیگری بکَنید.

این دل دیگر دل نمی شود.

شاید حق با مادرم بود…

“وحید پور زارع”

پیامک دوستت دارم
تعداد بازديد : 132

 من تنها چشمان تو را دیدم

و گوشه ای از لبخندت 

که حرف هایم را دزدید

از عشق چیزی نمی دانم اما

دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر کنی

.

.

می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم

یکی بود، یکی… بی خیال  

خلاصه اش می شود: “دوستت دارم”

.

.

بودن تو دلیل نمی خواهد

تو خودت دلیل بودنی

بودن من را دلیل باش

.

.

ما به هم نمی رسیم

امّا بهترین غریبه ات می مانم

که تو را همیشه دوست خواهد داشت

.

.

باران می بارد!

به حرمت کداممان؟ نمی دانم…

همین اندازه می دانم که صدای پای خداست

شاید دلی در این حوالی گفته باشد دوستت دارم

.

.

بانو…

آن پیرهن قرمز پولک دارت را بپوش و

مثل یک ماهی به آغوش من بیا 

من هنوز دریا دریا تو را دوست دارم.

.

.

هنوز هم

از بین کارهای دنیا

دل بستن به دلت بیشتر به دلم می چسبد.

.

.

خانه های جدول زندگیم را

دستان مهربانت یک به یک پر کرد

و رمز جدول چنین بود:

“دوستم بدار”

.

.

به دوست داشتنت مشغولم

همانند سربازی که سالهاست

در مقری متروکه، بی خبر از اتمام جنگ،

نگهبانی می دهد

.

.

یه “دوستت دارم“هایی هم هست

میدونی دروغه ها

ولی قلبت واسه باورش

به عقلت التماس میکنه

.

.

بیا، عاشقانه سلام کن و بعد برای همیشه برو …

دلگیر نخواهم شد

دیگر به دیدارهای ناگهانی…

دوست داشتنهای موقتی…

و رفتنهای بی خداحافظی

عادت کرده ام!

.

.

انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم

همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند

همانهایی که برای همه لبخند میزنند

همانهایی که بوی ناب “آدم” میدهند

و من باور دارم که وجود نازنینت

شایسته دوست داشتن است

.

.

تمام آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست،

ده‌ها کتاب می‌شود،

اما تمام چیزی که در دلم هست،

فقط دو کلمه است، دوستت دارم…

.

.

تو چه میفهمی از روزگارم؟

از دلتنگیم؟

گاهی فقط به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم

فقط خوابت را میفهمی؟

دوستت دارم عجیب!

.

.

کاش باورت نشود

چقدر دوستت دارم 

تا تمام عمر آن را به تو ثابت کنم.

.

.

هی تو! کمی نزدیکتر بیا

اما چیزی نگو بگذار فقط، بگذار چشمهایمان

این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کند!

.

.

چراهایت جواب ندارد!

“دوستت دارم” 

دلیل نمی خواهد.

.

.

کاش یه وقتایی که ازت خداحافظی میکنم

یهو اسممو صدا بزنی

وقتی میگم جانم

بهم بگی “دوستت دارم” 

دلم میخواد یهو دلم هُری بریزه

عاشق این هُری ریختن دلم

.

.

احساس تو چون طراوت باران است

بر زخم شکوفه های گل درمان است

هر وقت که در هوای تو می چرخم

انگار نفس کشیدنم آسان است

.

.

در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟

با آنکه ز ما یاد نکردی..

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 21 فروردین 1393 ساعت: 0:51

مرا ببخش اگر دوستت دارم
تعداد بازديد : 146

این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم…
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده ی توام…
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم برنمی آید…

کنار دریا
تعداد بازديد : 175

روی ماسه ها

در آغوش هم نشسته بودیم

انگشتت را مداد کردی

و روی صفحه ی ساحل نوشتی :

“دوستت دارم”

دریا حسادت کرد

موجی فرستاد و دستخطت را ربود

کنار دریا

روی ماسه ها

تنها نشسته ام

و به این فکر میکنم

که دل به دریا بزنم

و آن جمله را به هر قیمتی که شده پس بگیرم

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت: 8:45

دوباره دیده امت
تعداد بازديد : 118

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زل بزن به چشمانی

که از حرارت «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را… نترس خدا

هزار مشغله دارد، سر خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعر تازه می‌گویم

که در نگاه تو بازار شعرها گرم است

جوانی ام گوشه آغوش تو بود
تعداد بازديد : 117

جوانی‌ام

گوشه‌ی آغوش تو بود

لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی

پیدایش می‌کردم

آغوشت را باز کردی

برای رفتن‌ام

شاید حق با تو بود

من دیر شده بودم

دیر یا زود

مانند یک دسته‌ی گل

باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم

به خواستگاری‌ آن زن  خاکی

که نه نخواهد گفت

آغوشش را باز خواهد کرد

و همه چیزم را خواهد گرفت

و من همه چیزم را به او خواهم بخشید

بی هیچ حسرتی

مگر این حسرت ابدی

که دهانم را می‌گیرد:

دیگر چگونه بگویم که “دوستت دارم

پیامک دوستت دارم
تعداد بازديد : 123

باید از دوست داشتن حرف زد
چه داشتنی در کار باشد و چه نباشد
باید از دوست داشتن شروع کرد
باید از دوست داشتن گامی برداشت
به راهی پر ستاره که
می رسد به درختان چهار فصل احساس
.
.
وقتی تمام جهان را
نفرت گرفت
خشتی شدم به دیوار دوست داشتن
.
.
دوست داشتن یعنی
گلی به دستت می دهم
تا دروازه ای به گلستانی بگشایی
.
.
آسمان دلم
با ستاره ی دوست داشتن
پولک دوزی شده
.
.
عقربه که تند تر می چرخد
دوست داشتنم
گر می گیرد
.
.
همه چیز گران و سخت شده
دوست داشتن فقط
ارزان است و ساده
.
.
عشق گر نباشد باز هم عاشقی را
بی امان دوستت می دارم
من به لطف دوست داشتن عاشقی می کنم
و عشق را کنار دوست داشتن
تا سر جان دوست می دارم
.
.
دوست داشتن چه کلام کاملی است
و من این روزها
چقدر دلم لک زده
برای دوست داشتن…
برای با تو بودن
.
.
و پنهان کردن آسمان
پشت میله های پنجره
آسان نیست
.
.
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند
فایده ندارد
اما دوستت دارم های “تو”
چه غوغایی می کند
روحم را تازه میکند
.
.
همه عشق و آرزوم مال تو
تا قیامت می شینم به پای تو
واسه عشقت مثل بارون می بارم
تا یه روز بهم بگی دوستت دارم
.
.
مرگم باد اگر لحظه ای
کوتاه بیایم
از تکرار این پیش پا افتاده ترین حرف که:
“دوستت دارم”
.
.
تا دیروز هر چی می نوشتم عاشقانه بود
از امروز هرچه بنویسم صادقانه است
عاشقانه دوستت دارم
.
.
من که نمی خواستم بگویم :
“دوستت دارم”
اما
امان از این چشم ها
این چشم های دهن لق
.
.
من از  عهد آدم تورا دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی…نه خالی…نه خوابی
و خیالی
.
.
بگذار بگویند خسیسم
من دوستت دارم هایم را الکی خرج نمیکنم
جز برای مهربانی خودت
.
.
همین کافی نباشد تا بدانی دوستت دارم؟
تو را اندازی و قد جهانی دوست دارم
چه فرقی می کند همسایه از این راز آگاه است؟
برایم همچو روحی همچو جانی…دوستت دارم
.
.
دوستت دارم پریشان شانه می خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیر دانه می خواهی چه کار؟
.
.
شرمسار دستان توام
وقتی به جای دستان من
قلم در دست میگیری
تا بگویی
“دوستت دارم”
.
.
دوستم داشته باش
از رفتن بمان…
دستت را به من بده
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش…
.
.
دوستان عزیز لطفا پیامک های دوستت دارم خودتون رو در این قسمت بزارید تا در سری های بعدی ازشون استفاده بشه.
با تشکر
ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 10 بهمن 1392 ساعت: 12:53

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید