داستان عاشقانه پیانو
تعداد بازديد : 221
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .
صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد .
هیچ کس اونو نمی دید .
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
نویسنده : ilove
تاریخ انتشار : یکشنبه 26 فروردین 1397 ساعت: 16:37