مناجات با خدا

برای درک آغوشم، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من
تعداد بازديد : 128

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی. یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟  رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد

سهراب سپهری

ای فلک گر من نمی زادی اجاقت کور بود؟
تعداد بازديد : 153

خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود

خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش

از عذاب خلق و من یا رب چه ات منظور بود

حاصلی ای دهر از من غیر شر و شور نیست

مقصدت از خلقت من سیر شر و شور بود

ذات من معلوم بودت نیست مرغوب از چه ام

آفریدستی زبانم لال چشمت کور بود؟

ای چه خوش بود چشم می پوشیدی از تکوین من

فرض می کردی که ناقص خلقتت یک مور بود

ای طبیعت گر نبودم من جهانت نقص داشت؟

ای فلک گر من نمی زادی اجاقت کور بود؟

گر نبودی تابش استاره من در سپهر

تیر و بهرام و خور و کیوان و مه بی نور بود؟

گر بدم من در عدم استاره عورت نبود؟

آسمانت خالی از استارگان عور بود؟

آفریدن مردمی را بهر گور اندر عذاب

گر خدایی هست ز انصاف خدایی دور بود

گر من اندر جای تو بودم امیر کائنات

هر کسی از بهر کار بهتری مامور بود

آنکه نتوان به نیکی پاس هر مخلوق داد

از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود؟


:::مژده:::   

شارژ را ارزان بخرید


کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید