متن عاشقانه

دانلود رمان شوهر تحمیلی
تعداد بازديد : 272

دانلود رمان شوهر تحمیلی


نام کتاب: شوهر تحمیلی

نوع کتاب:PDF

تعداد صفحه: 210

قسمتی از رمان

هنوز چند دقیقه از بهوش آمدن من نگذشته بود که بابا وارد اتاق شد و با چشای برزخی نگام کرد و بعدش با صدایی که عصبانیتش معلوم بود به من گفت :دختره خیره سر مگه من به تو نگفته بودم که گریه نکن ددد دختره ی نفهم می دونی اگه اون پسره بفهمه که بیماری تنفسی داری قیمتت میاد پایین اونوقت من می دونم و تو می دونی که چی کار میکنم …


و بعدش بدون اهمیت به اینکه من در چه حالیم از اتاق خارج شد و من موندم تنها و به این فکر کردم که من مگه چیکار کردم که زندگیم اینطوری شد اصلا چرا بابا مامانم باید از من بدشون بیاد


و این موضوع برام مجهول بود و بار ها به این فک کردم که شاید اونا بابا مامان واقعی من نیستن برا همین دور از چشم اونا چند تا از موهای بابا رو برداشتم و به ازمایشگاه بردم ولی جوابش مثبت بود و این نشان دهنده‌ی این بود که من بچشون هستم …


اما هنوزم که هنوزه نمی دونم که که چرا مامان و بابام مهدیه رو بیشتر از من دوست دارن ….


تو فکر بودم که مامان آومد تو اتاق و با دیدن من اخماشو تو هم کرد و با لحن تندی گفت :اوی برام آبغوره نگیر حوصله ندارم زود بلند شو برو دست و صورتتو بشور بیا این لباسا رو بپوش


بعدش هم بدون توجه به من از اتاق خارج شد و من موندم و تنهاییام

دانلود آهنگ سامان جلیلی به نام نشد که نشد
تعداد بازديد : 68

سامان جلیلی نشد که نشد
دانلود آهنگ جدید سامان جلیلی به نام نشد که نشد

Saman Jalili - Nashod Ke Nashod

ترانه و موزیک : سامان جلیلی ؛ تنظیم : میثم اکبری

+ متن ترانه نشد که نشد از سامان جلیلی

وقتی که تنهایی / تصمیم میگیری
این اشتباست عشقم / راهی که تو میری


من دخترم
تعداد بازديد : 207

مَن از نَســــل لِـــــیلی ام

مَن از جِنـــس شــــیرینَم


مَن دُخــــــترم

با تمام حساســـیت های دُخترانه ام

با تَلنگری بارانـــی میشوم


با پُــــــشت کردنی ویــــــران میشوم

به راحَتی وابَــــــسته میشوم

با پیــــــروزی به اُوج میرسم

بقیه در ادامه مطلب


عاشقم باش
تعداد بازديد : 141

چه خالیست کوچه های ما
از گذر مردان عاشق
چه غریبند
پنجره ها
از انتظار زنی دلداده
مرا به افسانه ها ببر
به دوران عشق های آتشین
به  روزهای اراده های آهنین
قصه ام اگر هست
اسطوره ام باش
خراب شو
مست شو
در کوچه های این شهر آواره ام باش
به دروغ هم که شد
سینه چاک کن
دیوانه ام باش
عاشقم باش
عاشقم باش

چه خبر از دل تو؟
تعداد بازديد : 109

چه خبر از دل تو؟
نفست مثل نفسهای دل کوچک من میگیرد؟
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد؟!
تو هم از غصه این قهر کمی دلگیری؟
لحظه ای هم خبر از حال دل خسته ی من میگیری؟
شود آیا که شبی…
دل مغرور تو هم،
فکر چشمان سیاه دگری را بکند؟!
دست خالی ز وفایت روزی
قطره ای اشک ز چشمان ترم پاک کند؟!
چه خبر از دل تو؟
دانی آیا که در این کلبه ی درد…
اندکی مهر تو بس بود ولی،
دل بیرحم تو با این دل دیوانه چه کرد؟
راستی چه خبر از دل تو …؟

سکوت گورستان
تعداد بازديد : 113

سکوت گورستان را می شنوی؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد…
می رسد روزی که هرگز در دسترس نباشیم
خاک آنتن نمی دهد که نمی دهد…
ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 11:31

لبخندآرامش
تعداد بازديد : 135

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ
می گریند
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﻧﺪ
ﻏﺼﻪ می خوﺭﻧﺪ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼِ ﺑﻠﻨﺪِ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﻣﻮﺧﺘﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ. . .
ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﻓﻘﻂ …
ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ِﮐﺴﯽ ﺑﻬﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩ

ازپشت پرده ی اشک
تعداد بازديد : 153

چهره‌ات روی آب شناور است

شناور است روی آب

تخت‌خوابت، میزت

تلفن‌ات

روزنامه‌ها، کتاب‌ها، گیتار

تمام اشیای خانه‌ات روی آب شناور است

گذشته

از پشت پرده اشک این‌گونه دیده می‌شود ..

 رسول یونان

مثل هیچ کس نیست
تعداد بازديد : 123

نه از خودم فرار کرده ام

نه از شما

به جستجوی کسی رفته ام که

“مثل هیچ کس نیست”

نگران نباشیدیا با او

باز میگردم

یا او

بازم میگرداند

تا مثل شما زندگی کنم ..

محمد علی بهمنی

عشق دورم
تعداد بازديد : 128

آمدی، شادی و ماتم به سراغم آمد

خنده و گریه­‌ی تواَم به سراغم آمد

آمدی مثل همان سال نبودی دیگر

کی رسیدی گُل من؟ کال نبودی دیگر

آمدی «نو شده» هرچند کهن­‌ تر شده ­ای

ای فدای قد و بالای تو… زن ­تر شده­ ای!

شیطنت رفته و افسونگری آموخته ­‌ای

خوانده­‌ ای شعر مرا، شاعری آموخته­‌ ای

جای آن چشم، که گور پدرِ آهو بود

لانه­‌ی مضطربِ فاخته­‌ یی ترسو بود

دختری رفت که اخم و غضبش شیرین بود

زنی آمد که لبِ خنده‌ ­زنش غمگین بود

قهوه ای خوب من
تعداد بازديد : 109

تو را به آبادی چشم هات نخند
خنده هات مرض دارد
آدم را بیمار می کند
آخر  آدم گناه دارد به خدا …
یک بار حوا
یک بار شیرین
یک بار لیلا
حالا تو …
نخند
خنده هات استعداد شگرفی دارند
برای بیمار کردن یک شهر
برای به بیابان فرستادن هزار مجنون
برای تیشه زدن به ریشه ی هزار فرهاد ..
نخند
خنده هات مرض دارند
آدم بیمار می شود
تو می روی
درد شروع می شود
آدم می پیچد به خودش
تو که برنمیگردی
حالش را نمی پرسی …
قهوه ای بدجنس
شیرین نخند
آدم می بیند
مرض قند می گیرد
قند در دلش آب می شود
هوا برش می دارد
فرهاد می شود
تو میروی
می زند به سرش
سرش به سنگ می خورد
تیشه بر می دارد
می زند به ریشه اش ..
قهوه ای بدجنس
من عادت دارم تلخ بنوشم
تلخ شو
شیرین نباش
من که فرهادت نمی شوم !
یک بار مجنون شدم
هفت بیابان عشق را دویده ام
برای هفت پشتم بس است …
قهوه ای بدجنس
با من گرم نگیر
سرد شو
تلخ شو
یک بار شیرین ِ داغ بی هوا سر کشیدم
هنوز گلوی سوخته ام بغض دارد …
… هنوز دلم می سوزد !
قهوه ای بدجنس
نگو عزیزم
گرم نگیر با من
تابستان است
تنور عشق داغ است
به هر واژه میم مالکیت می چسبانی
فردا زمستان می شود
آدم برفی می شوی
تمام میم ها می افتند
روی سرم هوار می شود عشق …
قهوه ای بدجنس
معمولی بیا
معمولی برو
بگذار معمولی دوستت داشته باشم ..
اصلا بیا فقط هم را
معمولی دوست داشته باشیم
من تو را بی لبخند
تو مرا بی شعر
باش؟ قهوه ای خوب من … باش ؟

برگرد
تعداد بازديد : 104

برگردی
دیگرسیاهی چشمانت
به رنگ موهای من نمی آید!
اما برگرد...

یادتو
تعداد بازديد : 114

درشکه ای می خواهم سیاه

که یاد تو را با خود ببرد

یا نه ،

نه ،

یاد تو باشد

مرا با خود ببرد .

کیکاووس یاکیده

بهانه
تعداد بازديد : 136

ناگهان گریه ام گرفت…
از یاد نبر، که از یاد نبردمت…
از یاد نبر که تمام این سالها با هر زنگ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،
گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو، صدای همسایه ای، دوستی، دشمنی را شنیدم.
از یاد نبر که همیشه بعد از شنیدن آهنگ «جان مریم» در اتاق من باران بارید.
از یاد نبر که با تمام این احوال، همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى.
همیشه این من بودم که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم.
همیشه حنجره من هواخواه خواندن آواز آرزوها بود.
همیشه این چشم بی قرار…
(یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند)

ازیادتوفراموش
تعداد بازديد : 136

من و تو خاطرات مشترک زیادی نداریم؛

یک کافه و چند خیابان را می شود فراموش کرد،

اگر عطرت، عطرت،…

عطرت نمی گذارد.

سمانه سوادی

خاطرات
تعداد بازديد : 108

به باد می رود شبی

تمامی تلاش من

- برای از یاد بردن

تمام خاطرات تو -

به یک تلاقی نگاه

در آسمان چشم تو

ویا

به یک عبور رهگذر

که همرهش شمیم توست

به هر بهانه ای که هست

فیل دلم دوباره باز

هوای هند می کند !

 مریم اکبری

تو برنمی گردی
تعداد بازديد : 144

لب تر کنی، خیس می شوم در خشکسالی بوسه.

تمام فنجان‌های قهوه دروغ می گفتند؛ تو برنمی گردی

و حالا که خدای من شده ای، هر چقدر هم که دعا کنم، گوشت به حرفهام بدهکار نیست.

بی خیال تر از تو ، این خیابان است که دست در جیب، راه می رود!

دهن کجی می کند،

نکن خیابان؛ من از تو پاخورده ترم!

تمام مسیرهای تکه نان را که به تو می رسیدم، گنجشک ها خورده اند.

کفشهام پاشنه می خورند.

انتظاری ناقص الحروف را کوچه آبستن است، کوچه خواهد مُرد.

تو برنمی گردی…

من که چیزی نمی خواهم، جز این که بخواهی ام

و پنجره ای که مدام باز و بسته می کردی، باز و بسته کنی.

به دستهات بگو دوباره حادثه بیافریند، فاجعه ای بزرگ، حالا که در دست دیگری ست!

چقدر این شعر، بلند گریه می کند!

می خواهم بخوابم و دعا کنم بیدارم کنی: عزیزم! صبحانه آماده است.

بله قربان! آمدم.

مادر! نگو که من دیوانه شدم؛

هرچند فکر می کنم بهتر از این نمی شود، برای تمام بچه هایی که سنگم می زنند

تمام دوستانی که به من می خندند ، مفید باشم.

چرا هنوز من میز شام می چینم؟

پیراهنی را که تو دوست می داری، می پوشم، وقتی برنمی گردی؟

حق با مادرم بود که از خدا مرا می خواست

و من تو را.

چقدر شبیه من شده مردی که به تو می آید و با تو می رود

و خلاصه می کند همه دوستت دارم را در تختخوابی به وسعت یک من،

منی که از شما چیزی نمی خواستم جز این که گورتان را جای دیگری بکَنید.

این دل دیگر دل نمی شود.

شاید حق با مادرم بود…

“وحید پور زارع”

کمی نگران شدم
تعداد بازديد : 133

رهایم کردی و رهایت نکردم!

گفتم حرف ِ دل یکی‌ست

هفتصدمین پادشاه را هم اگر به خواب ببینی،

کنار ِ کوچه‌یِ بغض و بیداری

 منتظرت خواهم ماند!

چشمهایم را بر پوزخند ِ این آن بستم

و چهره‌یِ تو را دیدم!

گوشهایم را بر زخم زبان این آن بستم

و صدای تو را شنیدم!

دلم روشن بود که یک روز،

از زوایای گریه هایم ظهور می کنی!

حالا هم،

از دیدن ِ این دو سه موی سفید در آینه تعجب نمی کنم!

فقط کمی نگران می شوم

می ترسم روزی در آینه،

تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند

و تو از غربت ِ بغض و بوسه برنگشته باشی!

تنها از همین می ترسم.

آنقدر زمین خورده ام…
تعداد بازديد : 120

برای برخاستن
نه دستی از برون،
که همتی از درون لازم است
حالا اما…
نمیخواهم برخیزم
درسیاهی این شب بی ماه
میخواهم اندکی بیاسایم
فردا
فردا برمیخیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام…

عمررفته…
تعداد بازديد : 102

گفت جبران میکنم، گفتم کدام را؟

عمر رفته را؟

روی شکسته را؟

دل مرده اما تپیده را؟

حالا من هیچ، جواب این تارموهای سفید را میدهی؟

نگاهی به سرم کرد و گفت: چه پیر شده ای!

گفتم جبران میکنی؟

گفت: کدامش را؟

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 9:21

فاجعه زندگی من
تعداد بازديد : 123

آدم ها می آیند

 زندگی می کنند  می میرند و می روند،

 اما فاجعه زندگی من آن هنگام آغاز می شود که

 آدمی می رود اما؛

 نمی میرد

و نبودنش در بودنم آنقدر ته نشین می شود

 که می میرم

 در حالی که نفس می کشم

درد دل
تعداد بازديد : 109

همیشه با کسی درد و دل کنید که هم درد داشته باشد هم دل…

غیر از این باشد به شما میخندد.

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : شنبه 16 آذر 1392 ساعت: 15:50

وقتی تو نیستی
تعداد بازديد : 171

تهی می‌‌شوم
حسی
به شدت ناگهانی‌ترین اتفاق
خودش را می‌‌کشاند
یخ میزند قلبی
که تپیدن را از تو می‌‌دانست
کجای زندگی‌ باشم وقتی تو نیستی‌؟؟؟

زودتر از من بمیر
تعداد بازديد : 138

زودتر از من بمیر،

یک کم زودتر از من.

تا تو اونی نباشی که مجبور است راه خانه را،

تنها برگـردد…!


کـسی بـاید باشد
تعداد بازديد : 104

باید باشد

کسی که انگیزه ات باشد برای بیدار شدن

باید باشد

کسی که شانه هایش پناه گریه هایت باشد

باید باشد

آغوشی برای آرام شدن

آخ که چقدر یکی باید باشدکه نیست

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت: 11:50

چقدر ساده فراموش کردی
تعداد بازديد : 114

چقدر ساده فراموش کردی

وقتی هنوز

اتاقم بوی تو را در خود دارد

وقتی هنوز رد انگشتانت

روی احساسم مانده است

کاش پیش از رفتنت

فراموش کردن را

به من هم یاد میدادی

شاید به هم باز رسیم
تعداد بازديد : 129

شاید به هم باز رسیم…

روزی که من به‌ سان دریایی خشکیدم…

و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی…

شاید…

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 23 آبان 1392 ساعت: 16:01

کاش کسی جایی منتطرم بود
تعداد بازديد : 117

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتطرم بود
ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 23 آبان 1392 ساعت: 14:23

بی خیالی هایمان کار دستمان داد
تعداد بازديد : 140

بی خیالی هایمان دوباره کار دستمان داد!

بی خیال هم شدیم

چیزی که هیچوقت خیال نمی کردیم…

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 23 آبان 1392 ساعت: 13:36

شب های اینجا دلگیر است
تعداد بازديد : 111

شب های اینجا آنقدر دلگیر است
که سوت های قطارهای نیمه شب
هر آدمی را
وسوسه می کند
که برود…
و هیچ وقت باز نگردد…

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 23 آبان 1392 ساعت: 9:33

آخر این تو کار مرا تمام می کند
تعداد بازديد : 151


گاهی تو …

گاهی یاد تو…

گاهی هم غم تو…

آخر این “تو” کار مرا تمام می کند!

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 23 آبان 1392 ساعت: 8:09

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید