ilove

رمان حالم عوض میشه )دانلود)
تعداد بازديد : 181


نوشته delpazir-98iکاربر نودهشتیا

خلاصه : دلپذیر…دختر مهــربون… شیطون و البته لجبازیه …که سرش به خانواده و دوستاش گــرمه….با شنــیدن خبــــر غیـــر منتظــره ی …بازگشـــت راد مهـــر به ایــــران….بهـم میریزه…کســی که …پونــزده

سال..اونو فــراموش کــرده…و هـــمه چی …دست به دســـت هم داده…تا حوادث …اون جــــور که دلپذیــــر می خواد پبــــش نــــره…

رادمهـــر کیـــه…؟؟

چـــرا زندگی دلپذیر بهـــم می ریزه..

ســبک رمـــآن : عـــاشقانه_ همخونه ای _گــریه و خنده هم داریـــم_و پراز حــــــرص و کلـــکـــل

نوع:pdf

دانلود در ادامه مطلب

ادامه مطلب
نویسنده :
موضوع: بخش هفتم , رمان ,
تاریخ انتشار : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 10:16

در انتظار باران
تعداد بازديد : 453


لمس حریر مه گرفته ی احساس

و سازِ دل 

که چنگ می زند بر دیوار تنهایی دل ِ من...

و ضرب عقربه های ساعت که می کوبد بر انتظارِ من...

انتظار باران روی چتر تنهایی من...


و برای تو

و باران برای آرامش تو 

بارانی که ترنم حضورش 

روی پنجره ی احساس 

نوید رویش جوانه

در تاریکی تردید است

.


ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 10:05

دانلود رمان سه سوت
تعداد بازديد : 160


نویسنده رمان : بهار ش

نوع فایل:PDF

تعداد صفحات:832

خلاصه این رمان عاشقانه و زیبا :

سرمه ترم سه تربیت بدنی در دانشگاه تهران است این ترم مجبور میشود از خوابگاه بیرون برود و مشغول پیدا کردن جایی برای اقامت بگردد تا این که در یک خوابگاه خود گردان مستقر می شود..بدترین اتاق خوابگاه که تا به حال کسی بیشتر از هفت روز دوام نیاورده است اما سرمه …./ پایان هیجان انگیز

دانلود در ادامه مطلب

ادامه مطلب
نویسنده :
موضوع: بخش هفتم , رمان ,
تاریخ انتشار : یکشنبه 08 بهمن 1396 ساعت: 20:53

دانلود کتاب حیوانات سخنور – مجموعه ای حکایات انتباهی و طنزآمیز نوشته احمد بهجت
تعداد بازديد : 123

تعداد صفحات : ۲۱۲

حجم فایل : ۱۵.۳ مگابایت

ناشر: کتابفروشی کابل

سال انتشار : ۱۳۷۸

دانلود در ادامه مطلب

شب مهتاب …
تعداد بازديد : 114

يه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو می‌بره
کوچه به کوچه
باغِ انگوری
باغِ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا

اون جا که شبا
پشتِ بيشه‌ها
يِه پری مياد
ترسون و لرزون
پاشو ميذاره
تو آبِ چشمه
شونه‌می‌کنه
مویِ پريشون...

يِه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو می‌بره
تهِ اون دره
اون‌جا که شبا
يکه و تنها
بقیه در ادامه مطلب


قابـــ عکستــ
تعداد بازديد : 91


 

"میز دنجی کنج کافه ٬قهوه و سیگارها

صبح و‌ظهر و شب .همیشه٬با خیالت بارها'

باز به رویای خود می خوانمت* اما دریغ

از من اصرار زیاد و از تو هی انکارها


چشم من لبریز از سیل حضور تو ولی

نیستی و قاب عکست سینه ی دیوارها


واژه هایم از تو می گویند تا باور کنی

بی تو ویرانم به زیر خرمن اوارها 


یک شب دیگر گذشت و عاشقی که مانده است 

کنج دنج کافه ای در حسرت دیدارها


شکیباشهیدی

۹۴-۹-۲۰

زندگی…
تعداد بازديد : 123


شایــــــــــد نفسمــــ…
دلیڵ زنـــــــده بودنم بــــاشه
امـــــــا…بے شک تـــــو تنـــــها دلیــــل همیــــــن
نفســـــے
ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 16:33

زیبا ترین جملات عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی
تعداد بازديد : 176

زیبا ترین جملات عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی
A heart that loves is always young.
قلبی که عشق می ورزد همیشه جوان است
Greek Proverb
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
The hardest thing to do is watch the one you love, love someone else.
سخت ترین چیز این است که ببینی کسی را که دوست داری عاشق فرد دیگری است
Anonymous

داستان کوتاه”مثل من، هرگزکسی عاشق نبوده”
تعداد بازديد : 133

کم کم انگاربه این تنهایی عادت کرده ام.

توهم انگارآنجا این روزگار برایت عادت شده باشد، سراغم را نمیگیری.

یکی برایم نوشته بود چرا به سراغش نمیروی؟ چرا دست روی دست گذاشته ای؟ چرابه خودت تکانی نمیدهی؟

به گمانم نمیدانند چه میکشم یا نمیدانند تو در چه وضعی هستی…

آسمان امروز آبی شده بود… آبی تر از هر روز،

نزدیک ظهر که شد زدم بیرون تا هوایی عوض کنم.

کوچه غرق در صداهایی بود که همه برایم آزار دهنده بودند.

قدم هایم را تندتر برداشتم تا از آنجا دور شوم،

به خیابان رسیدم،

انگار اینجا صداها عادی بود.

تنها صدای ماشین ها و بوق…

میخواستم نامه ای را که دیشب برایت نوشته بودم پست کنم.

به سمت صندوق پست راه افتادم،

کارم به نظرم مسخره آمد.

نامه…!

رمان طلا های این شهر ارزانند از هانیه وطن خواه
تعداد بازديد : 139

رمان طلا های این شهر ارزانند از هانیه وطن خواه

خلاصه : ازدواج برای انتقام .. ازدواجی شوم ولی پایانی خوش... همه ی شهر را آب برده است و تو ماندی... و شاید جنازه ای از من... گویی شهر هم چونان من دلبند توست... آری ای سوار بر اسب آرزوها اینبار را میخواهم از تک به تک عاشقانه های نداشته مان گویم... گوشت را به من میدهی؟؟؟؟ دلم کمی راز دل گفتن میخواهد و بس... برای تو... تویی که تمام طلاهای شهر را آّب میکنی و پشیزی هم ارزش نمیگذاری... تویی که من هم برایت مفتم... ای سوار بر اسب این روزهای من اندکی خوب بودن مبخواهم و بس... اندکی ملاحظه... شاید چیزی شبیه لبخند... هر چند برای تو کم... و تو بمان تا ته قصه... اینبار من میروم و حس های لیلی وارم... تو که باشی داستان پابرجاست... من که نباشم داستان یک حاشیه کم دارد و بس... پس اینبار را به حرمت کم ارزشی طلاهای شهرت بمان... و دل من شکستن هایش را شکسته تو بمان و خاکشیرش نکن

نام کتاب : رمان طلا های این شهر ارزانند

نام نویسنده : هانیه وطن خواه shazde koochool

ژانر: رمان اجتماعی , رمان عاشقانه

فرمت های کتاب : PDF

تعداد صفحات :(A4) 420


داستان کوتاه عاشقانه همکلاسی
تعداد بازديد : 108

وقتی سر کلاس بودم همه حواسم به دختری بود که کنارم نشسته بود و همیشه من رو “داداشی” صدا می کرد.

خیره به او آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ولی اون اصلا به این موضوع توجه نمی کرد.

خیلی دوست دارم بهش بگم که نمیخوام فقط “داداشی” باشم، من عاشقش هستم ولی اونقدر خجالتی هستم که نمی تونم بهش بگم …. دلیلش رو هم نمی دونم.

بقیه در ادامه مطلب

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید