متن و دلنوشته عاشقانه

دفترعشق تورابستم نیایی بهتراست!
تعداد بازديد : 169


دفتر عــشق تو را بستم نیایی بهتر است

بی تو من با دیگری هستم نیایی بهتر است

قفل و زنجیرم شکست و قلب من آزاد شد

خوب از این بند و بلا رستم نیایی بهتر است

جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود

جام را مستانه بشکستم نیایی بهتر است

رفته بودی تشنه ی عشــــقم کنی بیچاره تو!

با شراب دیگری مستم نیایی بهتر است

ماه من بودی و اکنون در دلم خورشید اوست

اونهاده دست در دستم نیایی بهتر است

برق می زد چشم تو تا در غمت می سوختم

همچو برق از چشم توجستم نیایی بهتر است

ای که بر بام تکبّر لانه کردی مثل جغد

گرچه بالایی و من پستم نیایی بهتر است

دام در راهم نهادی تا به چنگم آوری

در کمینت تیر در شستم نیایی بهتر است

خواه لیلی خواه شیرین یا زلیخا بوده ای

دفتر عشق تو را بستم نیایی بهتر است

من نه مجنونم نه فرهادم نه یوسف بوده ام

من همان فریاد بدمستم نیایی بهتر است

محمدرضا زارع

لبخندآرامش
تعداد بازديد : 135

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ
می گریند
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﻧﺪ
ﻏﺼﻪ می خوﺭﻧﺪ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼِ ﺑﻠﻨﺪِ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﻣﻮﺧﺘﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ. . .
ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﻓﻘﻂ …
ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ِﮐﺴﯽ ﺑﻬﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩ

توکجایی سهراب؟
تعداد بازديد : 138

تو کجایی سهراب؟

خانه ی دوست فرو ریخت سرم!

آرزویم را دستی دزدید

آبرویم را حرفی له کرد

مانده ام عشق کجا مدفون شد؟

به چه جرمی غزلم را خواندن؟

به چه حقی همه را سوزاندن؟

گله دارم سهراب……….

دل من سخت گرفته است بگو

هوس آدمها تا کجا قلب مرا می کوبد؟

تا کجا باید رفت

تا ز چشمهای سیاه مخفی شد

دوست دارم بروم

اینهمه خاطره را از دل من بردارید

عشق را جای خودش بگذارید

بگذارید به این خوش باشم

که به قول سهراب:

پشت دریا شهریست

که در آن هیچکسی تنها نیست

عشق بازیچه ی آدمها نیست

زندگی عرصه ی ماتم ها نیست

ازپشت پرده ی اشک
تعداد بازديد : 154

چهره‌ات روی آب شناور است

شناور است روی آب

تخت‌خوابت، میزت

تلفن‌ات

روزنامه‌ها، کتاب‌ها، گیتار

تمام اشیای خانه‌ات روی آب شناور است

گذشته

از پشت پرده اشک این‌گونه دیده می‌شود ..

 رسول یونان

مثل هیچ کس نیست
تعداد بازديد : 124

نه از خودم فرار کرده ام

نه از شما

به جستجوی کسی رفته ام که

“مثل هیچ کس نیست”

نگران نباشیدیا با او

باز میگردم

یا او

بازم میگرداند

تا مثل شما زندگی کنم ..

محمد علی بهمنی

خوب بودن
تعداد بازديد : 112

کشتن آدمی

راههای ساده ی بسیاری دارد

به صلیب کشیدن

بالای دار بردن

زنده زنده به گور کردن

و این اواخر

اتاق های گاز

اما راه دیگری هم هست

یک راه آرام :

اینکه خوب باشی

آنقدر خوب

که کسی

از نبودن تو

بمیرد ..

 بابک فرهادنیا

بهانه
تعداد بازديد : 136

ناگهان گریه ام گرفت…
از یاد نبر، که از یاد نبردمت…
از یاد نبر که تمام این سالها با هر زنگ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،
گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو، صدای همسایه ای، دوستی، دشمنی را شنیدم.
از یاد نبر که همیشه بعد از شنیدن آهنگ «جان مریم» در اتاق من باران بارید.
از یاد نبر که با تمام این احوال، همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى.
همیشه این من بودم که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم.
همیشه حنجره من هواخواه خواندن آواز آرزوها بود.
همیشه این چشم بی قرار…
(یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند)

دلتنگ توام
تعداد بازديد : 120

از پیشانی ات کنار می زند
یعنی دستم دارد
به تو فکر میکند
بارانی قطره قطره،
برشانه هایت خیس می شود
یعنی
دلتنگ توام…
تلفن زنگ می زند
و بی تفاوت به آتش سیگارت ادامه می دهی
یعنی
نیستم
نیستم
نیستم….

دوستت دارم پیرمردقشنگم
تعداد بازديد : 128

به روزهای بازنشستگی ات می اندیشم

موهایت سفید شده اند

قدم هایت دست به عصا

بر خلاف میلت عینک میزنی

هنوز سهراب را بیشتر از شاملو دوست داری ..

عصرها

با پیراهن سفید اتوکشیده ای

به پارک می روی

گاه پروانه ای نگاهت را می برد تا شبنمی

و مرا یاد می کنی ..

نمی دانم !

شاید مرده باشم

یا شاید بیوه زن پیری شده باشم که

نمازهای ظهرش را در مسجد می خواند

یا …

اما هرچه پیش آید

مانند همین روزها

” دوستت دارم پیرمرد قشنگم ! “

آدم هارابلدنیسم
تعداد بازديد : 127

کوچه ها را بلد شدم

خیابان ها را

مغازه ها را

رنگ های چراغ قرمز را

جدول ضرب را حتی

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم اما

هنوز گاهی میان آدم ها گم میشوم

آدم ها را بلد نیستم…

مهدی مومنی

مرا بیاب…
تعداد بازديد : 150

پر شده است از هق هق نداشتنت ؛
کی جوانه خواهی زد از سیل اشکهایم؟
وا نمی رهانیم از دلتنگی بانو؟
گم شده ام این روزها زیر آوار بی کسی
مرا بیاب
پناهم بده در پس تبسمت
پیش از آنکه خودکشی
جوانیم را به باد دهد…

من از خودکشی میترسم…
تعداد بازديد : 109

عاشقم نماندی

یا نبودی اصلا

چه فرقی میکند وقتی

باران خاطره شدی بر وجود من

و زخم یادت را

تازیانه تازیانه

بردل احساسم نشستی…

درد میکنم مرورت را

در این روز و شبهای لجن گرفته

برگرد و خاطره ات را نییز با خود ببر بانو

خواهش میکنم

من از خودکشی میترسم…

قایق کاغذی
تعداد بازديد : 109

یک جفت کفش

چند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفش

یک جفت گوشواره ی آبی

یک جفت …

کشتی نوح است

این چمدان که تو می بندی !

…..

بعد

صدای در

از پیراهنم گذشت

از سینه ام گذشت

از دیوار اتاقم گذشت

از محله های قدیمی گذشت

 و کودکی ام را غمگین کرد.

کودک بلند شد

و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت

او جفت را نمی فهمید

تنها سوار شد

آب ها به آینده می رفتند.

همین جا دست بردم به شعر

و زمان را

مثل نخی نازک

بیرون کشیدم از آن

دانه های تسبیح ریختند :

من …تو

کودکی …

…قایق کاغذی

نوح  …

…   آینده

تو را

با کودکی ام

بر قایق کاغذی سوار کردم  و

به دوردست فرستادم

بعد با نوح

در انتظار طوفان قدم زدیم

گروس عبدالملکیان


چگونه بگویم چقدر دوستت دارم؟
تعداد بازديد : 121

آخرچگونه بگویم چقدر دوستت دارم
وقتی احساسم به فراخور زمان
هرلحظه بیشتر میشود؟
دلارامم باور کن
من اگر همین حالا بنویسم
به اندازه ی تمام قلب های دنیا
تا تو این شعر را بخوانی
دروغ گفته ام!

من کتاب عشق را برای همیشه بسته ام
تعداد بازديد : 165

در عشق هر چه لذت بردم و به آسمانها رفتم
آخرش به غم رسیدم و بالم شکست و بر زمین افتادم
عشق بی مرام است ، با دل ها ناسازگار است
اولش دنیایی است و آخرش مثل یک غده سرطان است
قلبم را به چه کسی بسپارم که درک داشته باشد؟
قلبم را به چه کسی بسپارم که قدرش را بداند
هر چه ایمان آوردم به این و آن ، آنها میشدند بلای جان
قلبم را به چه کسی بسپارم که وفادار بماند
تنها به خاطر خودم با من بماند
نه اینکه امروز را بگوید دوستم دارد و فردا شعر رفتن را برایم بخواند
در عشق هر چه سوختم و نشستم و به انتظار ماندم
آخرش به کویری رسیدم که باز هم در حسرت باران محبت ماندم
عشق بی وفا است ، اولش پر از شور و شوق ،
آخرش مثل قلب من آرام و بی صدا مرد…
کار من و دلم از عاشقی گذشته ، آنقدر این دنیا بی وفاست
که تمام پل ها را در بین ما شکسته
قلبم را به چه کسی بسپارم تا به من آرامش دهد ؟
من و تنهایی و عالمی که دارم در این دنیا ،
صد ها برابر ارزش دارد نسبت به این عشق ها در این دنیا
و آن عشقی که ما به دنبال آن میگردیم ،
رفت و تمام شد و افسانه ای شد و اینک ما از آن میخندیم
نه نمیخواهم بشنوم که تو با بقیه فرق داری
نه نمیخواهم بشنوم که همیشه با دلم میمانی
تو هم مثل قصه خیالی عشق را میخوانی ، که فکر میکنی میتوانی عاشقم بمانی
بیخیال شو ، من کتاب عشق را برای همیشه بسته ام ،
چون از این شکستن ها خیلی خسته ام…

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید