سفر

درشهرهی قدم زدوعابرزیادشد
تعداد بازديد : 121

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد

ترس از رقیب بود، که آخِر زیاد شد

این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت

با کوچ او به شهر مهاجر زیاد شد

یک لحظه باد روسری اش را کنار زد

از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد

هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت

هی کار شاعران معاصر زیاد شد

از بس که خوب چهره و عالم پسند بود

بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد

گفتند با زبان خوش از شهر ما برو

ساکِ سفر که بست، مسافر زیاد شد

محمدحسین ملکیان

نامه جدایی
تعداد بازديد : 111

بعد از سفری که نامه اش آمد

نامه ی تلخ و جانگدازی بود

سخنش گرمی گذشته نداشت

خالی از هر شکوه و رازی بود

در کلامش چو نامه های قدیم

مهر و لطف و صفا نمیجوشید

لحن گرمش به ظاهرآرایی

سردی نامه را نمیپوشید

نامه ای تلخ بود و هر سطرش

داستانی ز بی وفایی بود

هرچه با مهربانیش خواندم

نامه اش نامه ی جدایی بود

چیزی از دوریش نمیگذرد

که چنین سرد و بی وفا شده است

قصه ای بیگانه وار میگوید

باکسی شاید آشنا شده است….

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : شنبه 23 آذر 1392 ساعت: 18:17

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید