بخش چهارم - 4

زنی را می شناسم که
تعداد بازديد : 111

این روزها ﺯﻧـﻰ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻨﺎﺳﻢ

ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻛﺸﻰ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ،

میخواهد

بردارد

و

احساسش را بریزد دور…

قدم نمیزند

تا مبادا

باد لابلای موهایش بپیچد

و باز غرق خاطراتش کنند!

فقط آرزو میکند کاش

بگذرد این هفته ،

هفته های لعنتی!

من

زنی را دیده ام که خودش را جمع کرده است

تا

بریزد دور…

عطرهایش را

شانه اش را

زیباییش را …

آیه به آیه

پشت سر هم تکرار میکند:

کاش

بمیرد این خاطره،

خاطرات لعنتی…

من زنی را میشناسم

که

صبح بیدار شد

و

دید آبستن تمام دردهایش شده است

یکی را دوست دارم…
تعداد بازديد : 120

یکی را دوست دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

نگاهش میکنم شاید

بخواند از نگاه من

که او را دوست می دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

به برگ گل نوشتم من

تو را دوست می دارم

ولی افسوس او گل را

به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند

به مهتاب گفتم ای مهتاب

سر راهت به کوی او

سلام من رسان و گو

تو را من دوست می دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت

بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم

ولی افسوس و صد افسوس

زابر تیره برقی جست

که قاصد را میان ره بسوزانید

کنون وامانده از هر جا

دگر با خود کنم نجوا

یکی را دوست می دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند ..

فریدون مشیری

منتظر کسی نیستم
تعداد بازديد : 105

دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام!

یک دل تنگ…
تعداد بازديد : 150

بگذار بغض هایم را قرقره کنم، شاید
چشم و هم چشم های یک دل  تنگ
یادت بیاورد که تو
در آغوشِ شاعری قد کشیدی که
آب رفت تا تو
به یکتایی  شاه بیتش کـــافر نشوی
حالا تو نیستی که
اشک، پاپیچ  نگاهم می شود و
مرا وادار به راز و نیاز
بر آستان  سجاده ای می کند که
به عطر تن تو متبرک است…
جانماز که پیراهن  تو باشد،
قنوت  نمازم همان شعرهایی می شود که
در بند بند  آغوشت به یادگار نوشته ام

خسته ام…
تعداد بازديد : 95

حالا که میروی
کمی آهسته قدم بردار
نترس دل شکسته ام 
به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت 
در زندگی را ببند

مرگ من فراخواهد رسید (به مناسبت سالروز درگذشت فروغ فرخزاد)
تعداد بازديد : 156

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه از امروز ها، دیروز ها

دیدگانم همچو دالان های تار

گونه هایم همچو مرمر های سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد و درد

می خزند آرام روی دفترم

دست هایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله میزد خون شعر

خاک میخواند مرا هر دم به خویش

میرسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گُل به روی گور غمناکم نهند

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک

بی تو دور از ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

بعد ها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ

“فروغ فرخزاد”

فروغ‌ الزمان فرخزاد هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در کوی خادم آزاد واقع در محله امیریه تهران به دنیا آمد. خانواده سرهنگ محمد فرخزاد و توران وزیری‌ تبار از طبقات متوسط آن زمان بود، اما سخت‌گیری‌های مرسوم آن زمان در تربیت فرزند به زودی روزهای «سالم سرشار» کودکی و «هفت‌سالگی» فروغ را به روزهای نوجوانی و بلوغ پیوند زد. در یکی از همین روزهای نوجوانی شاعری که هنوز غزل‌هایش را پاره می‌کرد و دور می‌ریخت، با پرویز شاپور پیمان ازدواج بست و همراه با او راهی «سرزمین‌های جنوب» شد. شاپور و فرخزاد چندی همراه با هم در اهواز زندگی کردند و صاحب پسری به نام کامیار شدند، اما دیری نپایید که ازدواج سه‌ساله آن‌ها به جدایی انجامید.

نخستین دفتر شعر او شامل سروده‌هایش در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ بود که با عنوان «اسیر» در دوران زندگی مشترکش با پرویز شاپور منتشر شد. فروغ بعد از آن دفترهای «دیوار» و سپس «عصیان» را هم منتشر کرد، اما خود بعدها از انتشار این شعرها ابراز نارضایتی کرد، شاید دلیل این نارضایتی موفقیت خیره‌کننده بانوی شاعر در «تولدی دیگر» بود؛ آخرین دفتری که در زمان زندگی کوتاه شاعر منتشر شد و شهرت عمومی او را، که با انتشار سه دفتر نخست به دست آورده بود، به شهرت خاص و کسب اعتبار و مقبولیت بین اهل ادبیات تبدیل کرد.

فروغ که بعد از کلاس نهم راهی هنرستان شده بود و تحصیلات آکادمیک نداشت، پس از طلاق به اروپا سفر کرد و در آن‌جا با فرهنگ و هنر اروپا آشنا شد. بعد از بازگشت به ایران نیز آشنایی با ابراهیم گلستان و فعالیت سینمایی در استودیو گلستان، تجربه اولین کارگردانی او در سینما را به دنبال داشت؛ کارگردانی فیلم «خانه سیاه است» که برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شد. موفقیت فروغ در ساخت این فیلم تقریبا با انتشار کتاب «تولدی دیگر» هم‌زمان بود، اما مرگ برای او فرصتی باقی نگذاشت تا آخرین دفتر شعرش را منتشر کند؛ آخرین شعرهای شاعر در «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» منتشر شد، اما پیش از آن مرگ او فرارسیده بود.

فروغ فرخزاد پیش از انتشار آخرین دفتر شعرش در روز ۲۴ بهمن‌ماه ۱۳۴۵ بر اثر سانحه رانندگی از دنیا رفت و پیکرش در گورستان ظهیرالدوله تهران به «خاک دامن‌گیر خاک» سپرده شد.

خاطره ها…
تعداد بازديد : 96

 آنقدر خاطره دارم

که گاهی فکر می‌کنم چقدر پیرم

وقتی چشم‌هایم را می بندم و انگشتان پایم

به منقل زیر کرسی مادر بزرگ می‌چسبد

وقتی از رادیو، هر قصه‌ای می‌شنوم

ظهر جمعه می‌شود

و چای، از مزارع سیلان تا قهوه خانه‌های لاهیجان

تنها در استکان‌های کمر باریک

طعم چای می‌دهد

چشم‌هایم را می‌بندم و

صدبار جریمه می‌شوم

خط می‌خورم

و درخت انار باغچه، دلش خون می‌شود

همینکه می‌فهمد‌؛ مدیر مدرسه از شاخه‌هایش

چوب فلک ساخته‌ست

چشم‌هایم را می‌بندم و

.

.

.

.

چقدر خاطره دارم

شنیده‌ام آدم‌ها پیش از آنکه بمیرند

تمام خاطره‌هاشان را دوره می‌کنند

و مرگ چقدر باید منتظر بماند

تا کار من تمام شود ..

شعرهای مراکسی میفهمدکه…
تعداد بازديد : 113

شعرهای مراکسی میفهمد

که عزیزش

یک غروب جمعه

برای همیشه رفته است…

شعرهای مراکسی میفهمد

که هرشب خدا

جای خالی اش را بغل کرده

گریه کرده

درنبودنش تب کرده است…

شعرهای مراکسی میفهمد

که سالیان سال

جزشبحی ازخودش

درآینه

چیزدیگری ندیده است…

کنار دریا
تعداد بازديد : 175

روی ماسه ها

در آغوش هم نشسته بودیم

انگشتت را مداد کردی

و روی صفحه ی ساحل نوشتی :

“دوستت دارم”

دریا حسادت کرد

موجی فرستاد و دستخطت را ربود

کنار دریا

روی ماسه ها

تنها نشسته ام

و به این فکر میکنم

که دل به دریا بزنم

و آن جمله را به هر قیمتی که شده پس بگیرم

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت: 8:45

خوابت را دیده ام…
تعداد بازديد : 115

یادت هست گفتی : مگر اینکه خواب داشتن مرا ببینی …!

حالا که خواب هستم می توانم دستان تو را برای چند لحظه‌ای داشته باشم گلم ؟!

در خواب کجا برویم ؟ پارک یا خلوت‌ترین کوچه‌های شهر ؟!

نترس

درست هست که ذوق مرگ شده ام اما زود نمی بوسمت !

زود مثل این شاه ماهی ندیده ها بغلت نمی کنم !

اصلاً آنقدر مهربان می شوم که احساس امنیت کنی‌

اصلاً کاری می‌کنم که خودت بگویی پس دستانت کو به روی سرم !!

راستی‌ سینما برویم یا که رستوران؟! کدام فیلم عاشقانه را بیشتر دوست داری گلم ؟ غذا چطور ؟

سنتی‌ یا فقط دو فنجان قهوه داغ ؟!

می‌ خواهی خودم لقمه بگیرم برای تو ؟

بوسه چطور ؟!

می‌ خواهی بغل کنم ؟

پرتت کنم به آسمان ؟ جیغ بزنی‌ ، یواش می ترسم گلم !

می‌ خواهی پا برهنه بدویم تا خود خدا ؟!

هدیه را کجا تقدیم کنم برای تو ؟! لابلای بنفشه‌ها یا لای شعر ؟!

اصلاً می خواهی برویم پیش سالمند‌ترین درخت شهر …

دارم کم کم به داشتنت عادت می‌کنم عجیب !

کاش بیدار نشوم

کاش هیچگاه بیدار نشوم !!!

این عشق ماندنی، سرودنی نیست
تعداد بازديد : 108

این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستنی سرودنی نیست
این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ
از تو شنیدنی است.
×
این سر
- نه مست باده ٬
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق ستودنی ست …

تولدی دوباره برای آدمی خسته
تعداد بازديد : 302

خسته ی کمی‌ خواب
کمی‌ خواب آرام
کاش مثل یک حلزون
به لحظه‌ای قبل بخزم
مچاله شوم
در صدفی که مرا از دنیا
مرا از شما جدا می‌‌کند
و بخوابم
و فراموش کنم
هر چه بر من گذشته
هر که از من گذشته
کاش به اندازه ی تمام عمرم بخوابم
کاش وقت بیداری
مثل جنینی باشم
مچاله
بی‌ خاطره از دنیا
بی‌ خاطره از شما
کودکی باشم که می خندد
کودکی که هنوز از هیچ چیززندگی نمی ترسد
آه چه آرزوی ناچیزی ‌ست
برای آدمی‌ خسته

جنگل ، دریا ، کوه
تعداد بازديد : 116

بـا جنگل ، دریا و کوه

میتوان بهترین لحظات دو نفره را ساخت

اما برای یک تنها 

فقط گم شدن و غرق شدن و سقوط

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : شنبه 19 بهمن 1392 ساعت: 12:30

دوباره دیده امت
تعداد بازديد : 118

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زل بزن به چشمانی

که از حرارت «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را… نترس خدا

هزار مشغله دارد، سر خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعر تازه می‌گویم

که در نگاه تو بازار شعرها گرم است

جوانی ام گوشه آغوش تو بود
تعداد بازديد : 117

جوانی‌ام

گوشه‌ی آغوش تو بود

لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی

پیدایش می‌کردم

آغوشت را باز کردی

برای رفتن‌ام

شاید حق با تو بود

من دیر شده بودم

دیر یا زود

مانند یک دسته‌ی گل

باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم

به خواستگاری‌ آن زن  خاکی

که نه نخواهد گفت

آغوشش را باز خواهد کرد

و همه چیزم را خواهد گرفت

و من همه چیزم را به او خواهم بخشید

بی هیچ حسرتی

مگر این حسرت ابدی

که دهانم را می‌گیرد:

دیگر چگونه بگویم که “دوستت دارم

کاش من خواب تو بودم
تعداد بازديد : 106

امروز را به حساب جمعه بگذار

دلتنگی ات را به دوش می کشم

فردا می روی و جای خالی ات

سه نقطه های شعرهای من می شود

ببین! مرد باش و یک شب نخواب

پشت بام را از ستاره ها چیده ام

سیگارت را بکش، دعوایت نمی کنم

اصلا

فردا صبح

بند کفش هایت را من میبندم

تا آخرین ایستگاه می رسانم ات

گریه هم نمی کنم

ببین! نخواااااااب

امشب را به دیری فردا نسپار

می دانم فردا می روی و…

ومن چون زنی تنها هر شب

آغوش مردی را به تن می کشم

که سالهاست مرده است.

که سالهاست

خواب رفته است

کاش من خواب تو بودم!

آنقدر زمین خورده ام…
تعداد بازديد : 120

برای برخاستن
نه دستی از برون،
که همتی از درون لازم است
حالا اما…
نمیخواهم برخیزم
درسیاهی این شب بی ماه
میخواهم اندکی بیاسایم
فردا
فردا برمیخیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام…

می توان زیبا زیست
تعداد بازديد : 126

می توان زیبا زیست؛

نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم

نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان خوب و بد

لحظه ها می گذرند

دور می شویم…
تعداد بازديد : 120

دور می‌‌شویم ناگهان

از خاطرِ آدم ها

چنان سواری شتاب زده

در مه‌

چنان گم کرده راهی‌

در خم یک کوچه

عمر لبخند‌های ما

چون سهم ما از عشق

چه کوتاه…

چه کوتاه…

زندگی را باید از سر سطر نوشت
تعداد بازديد : 122

صبح، خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
پاک کن بیهوده است
اگر این خطها را پاک کنم
جای آنها پیداست
ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست!
تو بگو!
من کجا حق دارم
مشق هایم را
روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟
می روم
دفتر پاکنویسی بخرم
زندگی را باید
از سر سطر نوشت

خوب نیستم
تعداد بازديد : 109

کم سرمایه ای نیست؛

داشتن آدم هایی که حالت را بپرسند.

ولی از آن بهتر

داشتن آدم هایی است که وقتی حالت را می پرسند،

بتوانی بگویی: خوب نیستم

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : دوشنبه 14 بهمن 1392 ساعت: 9:02

می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم
تعداد بازديد : 102

گاهی آن قدر دلم از زندگی سیر می شود که

می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم!

آرام و آسوده…

درست مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است …

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 10:43

بی خیال من
تعداد بازديد : 105

بی خیال من !
سهم مرا هم بریز بر روی زمین
بگذار جاده ها مست کنند
شاید مسافرم را برایم پس آورند
ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 9:24

عمررفته…
تعداد بازديد : 103

گفت جبران میکنم، گفتم کدام را؟

عمر رفته را؟

روی شکسته را؟

دل مرده اما تپیده را؟

حالا من هیچ، جواب این تارموهای سفید را میدهی؟

نگاهی به سرم کرد و گفت: چه پیر شده ای!

گفتم جبران میکنی؟

گفت: کدامش را؟

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 9:21

سفره دلت را باز کن
تعداد بازديد : 145

عزیزکم

من که نمرده ام

سفره دلت را باز کن

قول میدهم

اگر برای آوردن خنده روی لبهایت

کاری از دستم برنیامد

چهار زانو بنشینم

و تا آخرین لقمه

غمهایت را نوش جان کنم

چند نخ سیگار هم رویش

فاجعه زندگی من
تعداد بازديد : 123

آدم ها می آیند

 زندگی می کنند  می میرند و می روند،

 اما فاجعه زندگی من آن هنگام آغاز می شود که

 آدمی می رود اما؛

 نمی میرد

و نبودنش در بودنم آنقدر ته نشین می شود

 که می میرم

 در حالی که نفس می کشم

ما به تنهایی مدرنی مبتلا هستیم
تعداد بازديد : 154

ما به تنهایی مدرنی مبتلا هستیم…
حتی این شهر،
با همه ی شلوغی اش
خیلی شب ها
در کوچه ای تاریک
آرام گریه میکند

“باران”
تعداد بازديد : 125

وقتی که بارون میگیره…دلم بهونه میگیره

به یاد شبای بارونی…سراغتو میگیره

اشکِ چشام جاری میشه…مثه بارون چیکه چیکه

دلِ بهونه گیر من…بی تو آروم نمیشه

کجا رفتی ای دیوونه

ندارم از تو نشونی چقده نامهربونی

مگه از تو من چی خواستم بجز عشقو هم زبونی

ندارم از تو نشونی چقده نامهربونی

مگه از تو من چی خواستم بجز عشقو هم زبونی

نم نمِ بارون میگیره…خاطره ها جون میگیره

تووی دلِ خستهِ ی من…عشقِ تو از یاد نمیره

به تو گفتم ای مهربون…تنهام نذار پیشم بمون

این رسم عاشقی نبود…تنها بری تا آسمون

کجارفتی ای دیوونه

حالا که از دست دادمت می خونم از دوست داشتنت

توزندگیم هرچی که بود سپردمش به سرنوشت

ندارم از تو نشونی چقده نامهربونی

مگه از تو من چی خواستم بجز عشقو هم زبونی

حالا که از دست دادمت می خونم از دوست داشتنت

توزندگیم هرچی که بود سپردمش به سرنوشت

ندارم از تو نشونی چقده نامهربونی

مگه از تو من چی خواستم بجز عشقو هم زبونی

مگه از تو…من چی خواستم…به جز عشقو…هم زبونی

آدم گاه دوست دارد برود اما نرسد
تعداد بازديد : 93

آدم گاهی دوست دارد برود

ولی نرسد

دوست دارد گریه کند

ولی کسی دلیلش را نپرسد

دوست دارد بغض کند

ولی بی بهانه

آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیارا

برای خودش پیدا کند

خودش را بغل کند

وآرام خودش را آرام کند

هوس سیگار کشیدن روی بام
تعداد بازديد : 96

هوس سیگار کشیدن روی پشت بام

چند وقتیه به جونم افتاده

دلم میخواد به آسمون نزدیکتر بشم

دودش که اذیتت نمیکنه خدا…!

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : چهارشنبه 09 بهمن 1392 ساعت: 13:27

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
تعداد بازديد : 137

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها

در همه آوازها حرف آخر زیباست

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

تنها من زنده ام
تعداد بازديد : 100

این جا گویی

صدای انسان ها هرگز به گوش نخواهد رسید

تنها بادهای عصر سنگی

بر دروازه های سیاه می کوبند.

این جا گویی در زیر این آسمان

تنها من زنده ام

زیرا نخستین انسانی بودم که

آرزوی جام شوکران کردم.

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : چهارشنبه 09 بهمن 1392 ساعت: 10:46

دل من سخت شکست
تعداد بازديد : 237

شیشه ای می شکند

یک نفر می پرسد: که چرا شیشه شکست

آن یکی می گوید: شاید این رفع بلا بوده است

اما

دل من سخت شکست

هیچکس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم می پرسم

ارزش قلب من از شیشه یک پنجره هم کمتر بود؟!

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : سه شنبه 08 بهمن 1392 ساعت: 12:17

سرگذشت دل من
تعداد بازديد : 114

سرگذشت دل من

زندگی‌نامه انسانی‌ست

که لبش دوخته‌اند

زنده‌اش سوخته‌اند

و به دارش زده‌اند…

هوشنگ ابتهاج

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : شنبه 05 بهمن 1392 ساعت: 15:25

اسمم را سنگی نگه می دارد
تعداد بازديد : 107

اسمم را سنگی نگه می دارد

و خودم را گوری

و یادم را…

نمیدانم

شاید هیچکس…

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : سه شنبه 01 بهمن 1392 ساعت: 12:21

خداحافظی “خداحافظ” نمی خواهد
تعداد بازديد : 141

خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد
خداحافظی دلیل
بحث
یادگاری
بوسه
نفرین
گریه
خداحافظی واژه نمی خواهد!
خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال برشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟
خداحافظی یعنی
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز
خداحافظی
خداحافظ” نمی خواهد…

چگونه بگویم چقدر دوستت دارم؟
تعداد بازديد : 121

آخرچگونه بگویم چقدر دوستت دارم
وقتی احساسم به فراخور زمان
هرلحظه بیشتر میشود؟
دلارامم باور کن
من اگر همین حالا بنویسم
به اندازه ی تمام قلب های دنیا
تا تو این شعر را بخوانی
دروغ گفته ام!

من نگران خودم هستم
تعداد بازديد : 135

من نگران اینم

که حواست به دلت نباشد

جایی گیر کند … نخ کش شود

من نگران اینم که خنده ات نا خواسته دلی را بلرزاند

نگاهت دل آشفته ای را سامان بخشد

حضورت آرامش خسته ای باشد

شانه هایت تکیه گاه دیگری گردد

عبورت غمگین دلی را به وجد آورد

خیالت بر خام خیالی خطور کند

تنت در خاطر پلیدی جلوه گر شود

غریبه ای به دست آوردنی تصورت کند

یا آشنایی بی خوابت گردد…

من نگران اینم که روزگار هوس بازی به کله اش بزند

یا اینکه خدا

یا اینکه خدا بهانه گیر شود…

من نگران اینم

که دیگری را دوستانه خطاب کنی

که دیگری را خطاب کنی

که دیگری…

من نگرانم!

راستش را اگر بخواهی

من نگران خودم هستم

کاشکی می فهمیدی

که از دست دادنت

شام سر شب نیست

هضم نمی شود.

ترجیح می دهم درختی باشم
تعداد بازديد : 118

ترجیح می دهم درختی باشم

در زیر تازیانه کولاک و آذرخش

با پویه شکفتن و گفتن

تا رام صخره ای

در زیر ناز و نوازش باد

خاموش از برای گفتن و شنفتن

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت: 18:40

لحظه دیدار
تعداد بازديد : 154

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز میلرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های!
نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های!
نپریشی صفای زلفکم را، باد
و آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظه  دیدار نزدیک است…

کسب درامد


ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید