من نگران خودم هستم
تعداد بازديد : 135
من نگران اینم
که حواست به دلت نباشد
جایی گیر کند … نخ کش شود
من نگران اینم که خنده ات نا خواسته دلی را بلرزاند
نگاهت دل آشفته ای را سامان بخشد
حضورت آرامش خسته ای باشد
شانه هایت تکیه گاه دیگری گردد
عبورت غمگین دلی را به وجد آورد
خیالت بر خام خیالی خطور کند
تنت در خاطر پلیدی جلوه گر شود
غریبه ای به دست آوردنی تصورت کند
یا آشنایی بی خوابت گردد…
من نگران اینم که روزگار هوس بازی به کله اش بزند
یا اینکه خدا…
یا اینکه خدا بهانه گیر شود…
من نگران اینم
که دیگری را دوستانه خطاب کنی
که دیگری را خطاب کنی
که دیگری…
من نگرانم!
…
راستش را اگر بخواهی
من نگران خودم هستم
کاشکی می فهمیدی
که از دست دادنت
شام سر شب نیست
هضم نمی شود.