یک دل تنگ…
تعداد بازديد : 150
بگذار بغض هایم را قرقره کنم، شاید
چشم و هم چشم های یک دل تنگ
یادت بیاورد که تو
در آغوشِ شاعری قد کشیدی که
آب رفت تا تو
به یکتایی شاه بیتش کـــافر نشوی…
حالا تو نیستی که
اشک، پاپیچ نگاهم می شود و
مرا وادار به راز و نیاز
بر آستان سجاده ای می کند که
به عطر تن تو متبرک است…
جانماز که پیراهن تو باشد،
قنوت نمازم همان شعرهایی می شود که
در بند بند آغوشت به یادگار نوشته ام…
نویسنده : الناز
تاریخ انتشار : شنبه 26 بهمن 1392 ساعت: 15:57
برچسب ها : آغوش شاعری , اشک , بند بند آغوشت , تو نیستی , جانمازم پیراهن تو , عطر تن تو , یک دل تنگ ,