شعرهای عاشقانه - 4

گرنمی آمد بهار…
تعداد بازديد : 108

گر نمی آمد بهار
باد وحشی گل نمی افشاند بر گیسوی یار
گر نمی آمد بهار
کینه هامان سخت…قلبهامان درد
دستهامان دور میشد
از هم و از یک دگر
گر نمی آمد بهار
شاخه ها از بارش برف زمستان
میشکستند بی ثمر
گر نمی آمد بهار
بال پرواز پرستوی مهاجر
حبس میشد درسفر
گر نمی آمد بهار
انتظاری تلخ…برگهای زرد…کومه های سرد
کوچه ها بی رهگذر
گر نمی آمد بهار
همچنان پای مسافر خسته می ماند از گذر
گر نمی آمد بهار
من و تو یادی
به عشقی آشنایها نمیکردیم نظر
گرنمی آمد بهار
خاطرات رفته را عاشق نمیگفت با سحر
گر نمی آمد بهار
اسبها شیهه زنان
بچه ها خنده کنان
رقص گندم را نمی دیدی
به صحرا همچو زر
گر نمی آمد بهار
باد وحشی گل نمی افشاند
بر گیسوی یار…

جا به جایی کلمات
تعداد بازديد : 136

تلخ ترین حرف: دوستت دارم اما…

شیرین ترین حرف: اما دوستت دارم

به همین راحتی جابه جایی کلمات زندگی را دگرگون میکند…

غروب جمعه
تعداد بازديد : 130

وابسته‌ام کن

گاهی‌ حتی نبودنت هم غنیمت می‌‌شود

همیشه گفته ام

دلتنگی‌

سگش شرف دارد

به دلگیری غروب‌های جمعه

فردا روز بهتریست
تعداد بازديد : 129

چقدر دلم می‌خواست باور کنم،
فردا روز بهتریست
که صبح از ابدیت یک خواب اجباری
رو به شهامت یک کوچه
و در بطن خاموش حضوری سایه وار
هنوز غروری برای بودنم،
برای انسان بودنم،
داشته باشم
چقدر دلم می‌خواست
دستهایم را بر شانه ی فرزندم بگذارم
و با اشتیاقی خودمانی بگویم
به روز‌های سبز
به آواز یکدست پرندگان خوش آمدی
بهار … به خاطر شکوفه‌ها هم شده بیا !!!!

وقتی زمین میخوردم…
تعداد بازديد : 124

کودک که بودم
وقتی زمین میخوردم
مادرم من را می بوسید،
تمام دردهایم از یادم می رفت…
چند روز پیش زمین خوردم
دردم نیامد، اما…
این بار
یادم آمد…

تنها تو رفته ایی
تعداد بازديد : 101

بارانی مورب

در نیمروزی آفتابی

هیچ اتفاقی نیفتاده است

تنها تو رفته ای

اما من

قسم می خورم که این باران

بارانی معمولی نیست

حتما جایی دور

دریایی را به باد داده اند

کمک.......
تعداد بازديد : 124

تو را راندم ،

و ساک‌هایت را در پیاده‌ رو افکندم

اما بارانی‌ات که در خانه‌ام مانده بود

هذیان‌ گویی سر داد ،

و با اعتراض آستین‌ هایش را برای در آغوش گرفتنم

به حرکت در آورد ..

و آن گاه که بارانی را از پنجره پرتاب کردم ،

همچنان که فرو می‌افتاد ،

دست‌های خالی‌ اش را در باد برآورد ،

چونان کسی که به نشانه‌ی بدرود ،

دستی برآورد

یا آن که فریاد زند: کمک !


دلم برای خودم تنگ شده…
تعداد بازديد : 85

دلم تنگ است

برای خانه پدری

برای گلدان‌های شمعدانی کنار حوض

برای بوی زعفران شله زرد های نذری

برای باغبان پیر که پشت درخت بید یواشکی سیگار می‌کشید

برای قرمزی و شیرینی‌ یک قاچ هندوانه

برای خواب روی پشت بام, یک شب پر ستاره

برای پریدن از روی جوب

برای ایستادن در صف نانوایی

برای خوردن یک استکان کمر باریک چایی

برای قند پهلویش

برای پنیر و گردویش

برای بوی نمناک خاک کوچه پس کوچه

برایِ هیاهویِ بچه‌ها پشت دیوار هر خونه

خانه پدری یک بهانه بود

دلم برای کودکی‌هایم

دلم برای نیمه ی گم شده ام

دلم برای خودم تنگ شده …


دلباخته…
تعداد بازديد : 404

شب درد
شب سکوت
شب اشک
شبی که خیال صبح شدن نداشت
شبی که در اوج گرما یک نفر لرزید
شبی که عشق مرا نفرین کرد
شبی که تو از من پرسیدی
و از حسی گفتی که من به آن ایمان داشتم
و آن شب، حست باز مرا لو داده بود
و باز تو می خواستی از زبان خودم بشنوی
اما مرا یارای گفتن نبود
لب فرو بستم
خاموش ماندم
گویی قفل خموشی بر دهانم زده بودند
سکوت و سکوت از من
اصرار و اصرار از تو
گفتم که نمی توانم
اما تو باز هم اصرار کردی
شوقی در صدایت بود
و من می دانستم که منتظر شنیدن چه هستی
حست درست گفته بود
ولی مرا قدرت اعترافی آنگونه نبود
مرا تاب آن همه خجلت نبود
در دلم غوغایی بود
اما نمی توانستم
نمی توانستم
لاجرم از جدایی گفتم
از ترس هایم
و از حرف هایی که از وداع نشانی می داد
و تو چه زود به حست شک کردی
اما من هنوز ..
بگذریم
این روزها دائم با خودم زمزمه می کنم
سلاخی که می گریست به قناری کوچکی دلباخته بود
سلاخی که می گریست به قناری کوچکی دلباخته بود ..

من دیر کرده ام
تعداد بازديد : 90

تف می کنم

وجب به وجب

لحظه ها را بی تو

پیراهن یوسف

تیشه ی فرهاد

قصه تلخ شیرین

زوزه ی تنهایی

تاول زده ام تمام غیر تو را

با این همه بی طاقتی

نمی پرسی کجا

چرا

پاییز را طی کرده به کدام کوچه رسیده ام؟!

من در انتهای چشمهایت ماندم

زندگی می رفت به ته التهاب

تو رفته بودی و

من

احتمالا

اندکی دیر

تو را نخواهم دید

شاید خیلی!

زندگی رفته بود

تو رفته بودی

من دیر کرده ام؛ دیر…

یکی را دوست دارم…
تعداد بازديد : 121

یکی را دوست دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

نگاهش میکنم شاید

بخواند از نگاه من

که او را دوست می دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

به برگ گل نوشتم من

تو را دوست می دارم

ولی افسوس او گل را

به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند

به مهتاب گفتم ای مهتاب

سر راهت به کوی او

سلام من رسان و گو

تو را من دوست می دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت

بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم

ولی افسوس و صد افسوس

زابر تیره برقی جست

که قاصد را میان ره بسوزانید

کنون وامانده از هر جا

دگر با خود کنم نجوا

یکی را دوست می دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند ..

فریدون مشیری

منتظر کسی نیستم
تعداد بازديد : 105

دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام!

یک دل تنگ…
تعداد بازديد : 151

بگذار بغض هایم را قرقره کنم، شاید
چشم و هم چشم های یک دل  تنگ
یادت بیاورد که تو
در آغوشِ شاعری قد کشیدی که
آب رفت تا تو
به یکتایی  شاه بیتش کـــافر نشوی
حالا تو نیستی که
اشک، پاپیچ  نگاهم می شود و
مرا وادار به راز و نیاز
بر آستان  سجاده ای می کند که
به عطر تن تو متبرک است…
جانماز که پیراهن  تو باشد،
قنوت  نمازم همان شعرهایی می شود که
در بند بند  آغوشت به یادگار نوشته ام

خسته ام…
تعداد بازديد : 95

حالا که میروی
کمی آهسته قدم بردار
نترس دل شکسته ام 
به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت 
در زندگی را ببند

خاطره ها…
تعداد بازديد : 96

 آنقدر خاطره دارم

که گاهی فکر می‌کنم چقدر پیرم

وقتی چشم‌هایم را می بندم و انگشتان پایم

به منقل زیر کرسی مادر بزرگ می‌چسبد

وقتی از رادیو، هر قصه‌ای می‌شنوم

ظهر جمعه می‌شود

و چای، از مزارع سیلان تا قهوه خانه‌های لاهیجان

تنها در استکان‌های کمر باریک

طعم چای می‌دهد

چشم‌هایم را می‌بندم و

صدبار جریمه می‌شوم

خط می‌خورم

و درخت انار باغچه، دلش خون می‌شود

همینکه می‌فهمد‌؛ مدیر مدرسه از شاخه‌هایش

چوب فلک ساخته‌ست

چشم‌هایم را می‌بندم و

.

.

.

.

چقدر خاطره دارم

شنیده‌ام آدم‌ها پیش از آنکه بمیرند

تمام خاطره‌هاشان را دوره می‌کنند

و مرگ چقدر باید منتظر بماند

تا کار من تمام شود ..

ولنتاین مبارک
تعداد بازديد : 149

نمیگم دوستت دارم ، نمیگم عاشقتم ، میگم دیوونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیوونست . . . (روز ولنتاینت مبارک عزیزم)))

_______________________________

قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق ، مرا در خود کشیدی برمودای من !!! (ولنتاین مبارک

______________________________

اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی ، اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی ، اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی . روز ولنتاین مبارک مبارک . . .
_____________________________

سلام ببخشید پول نداشتم برات خرس و قلب بخرم به مناسبت روز ولنتاین ، فقط همین یه اس ام اس رو توسنتم برات بفرستم تا بدونی که همیشه دوستت دارم . امیدوارم این روز ، روز ولنتاین برات مبارک و با برکت باشه

ادامه مطلب
نویسنده :
تاریخ انتشار : پنجشنبه 24 بهمن 1392 ساعت: 20:16

شعرهای مراکسی میفهمدکه…
تعداد بازديد : 113

شعرهای مراکسی میفهمد

که عزیزش

یک غروب جمعه

برای همیشه رفته است…

شعرهای مراکسی میفهمد

که هرشب خدا

جای خالی اش را بغل کرده

گریه کرده

درنبودنش تب کرده است…

شعرهای مراکسی میفهمد

که سالیان سال

جزشبحی ازخودش

درآینه

چیزدیگری ندیده است…

خوابت را دیده ام…
تعداد بازديد : 115

یادت هست گفتی : مگر اینکه خواب داشتن مرا ببینی …!

حالا که خواب هستم می توانم دستان تو را برای چند لحظه‌ای داشته باشم گلم ؟!

در خواب کجا برویم ؟ پارک یا خلوت‌ترین کوچه‌های شهر ؟!

نترس

درست هست که ذوق مرگ شده ام اما زود نمی بوسمت !

زود مثل این شاه ماهی ندیده ها بغلت نمی کنم !

اصلاً آنقدر مهربان می شوم که احساس امنیت کنی‌

اصلاً کاری می‌کنم که خودت بگویی پس دستانت کو به روی سرم !!

راستی‌ سینما برویم یا که رستوران؟! کدام فیلم عاشقانه را بیشتر دوست داری گلم ؟ غذا چطور ؟

سنتی‌ یا فقط دو فنجان قهوه داغ ؟!

می‌ خواهی خودم لقمه بگیرم برای تو ؟

بوسه چطور ؟!

می‌ خواهی بغل کنم ؟

پرتت کنم به آسمان ؟ جیغ بزنی‌ ، یواش می ترسم گلم !

می‌ خواهی پا برهنه بدویم تا خود خدا ؟!

هدیه را کجا تقدیم کنم برای تو ؟! لابلای بنفشه‌ها یا لای شعر ؟!

اصلاً می خواهی برویم پیش سالمند‌ترین درخت شهر …

دارم کم کم به داشتنت عادت می‌کنم عجیب !

کاش بیدار نشوم

کاش هیچگاه بیدار نشوم !!!

تولدی دوباره برای آدمی خسته
تعداد بازديد : 302

خسته ی کمی‌ خواب
کمی‌ خواب آرام
کاش مثل یک حلزون
به لحظه‌ای قبل بخزم
مچاله شوم
در صدفی که مرا از دنیا
مرا از شما جدا می‌‌کند
و بخوابم
و فراموش کنم
هر چه بر من گذشته
هر که از من گذشته
کاش به اندازه ی تمام عمرم بخوابم
کاش وقت بیداری
مثل جنینی باشم
مچاله
بی‌ خاطره از دنیا
بی‌ خاطره از شما
کودکی باشم که می خندد
کودکی که هنوز از هیچ چیززندگی نمی ترسد
آه چه آرزوی ناچیزی ‌ست
برای آدمی‌ خسته

دوباره دیده امت
تعداد بازديد : 118

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زل بزن به چشمانی

که از حرارت «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را… نترس خدا

هزار مشغله دارد، سر خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعر تازه می‌گویم

که در نگاه تو بازار شعرها گرم است

جوانی ام گوشه آغوش تو بود
تعداد بازديد : 117

جوانی‌ام

گوشه‌ی آغوش تو بود

لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی

پیدایش می‌کردم

آغوشت را باز کردی

برای رفتن‌ام

شاید حق با تو بود

من دیر شده بودم

دیر یا زود

مانند یک دسته‌ی گل

باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم

به خواستگاری‌ آن زن  خاکی

که نه نخواهد گفت

آغوشش را باز خواهد کرد

و همه چیزم را خواهد گرفت

و من همه چیزم را به او خواهم بخشید

بی هیچ حسرتی

مگر این حسرت ابدی

که دهانم را می‌گیرد:

دیگر چگونه بگویم که “دوستت دارم

کاش من خواب تو بودم
تعداد بازديد : 106

امروز را به حساب جمعه بگذار

دلتنگی ات را به دوش می کشم

فردا می روی و جای خالی ات

سه نقطه های شعرهای من می شود

ببین! مرد باش و یک شب نخواب

پشت بام را از ستاره ها چیده ام

سیگارت را بکش، دعوایت نمی کنم

اصلا

فردا صبح

بند کفش هایت را من میبندم

تا آخرین ایستگاه می رسانم ات

گریه هم نمی کنم

ببین! نخواااااااب

امشب را به دیری فردا نسپار

می دانم فردا می روی و…

ومن چون زنی تنها هر شب

آغوش مردی را به تن می کشم

که سالهاست مرده است.

که سالهاست

خواب رفته است

کاش من خواب تو بودم!

آنقدر زمین خورده ام…
تعداد بازديد : 121

برای برخاستن
نه دستی از برون،
که همتی از درون لازم است
حالا اما…
نمیخواهم برخیزم
درسیاهی این شب بی ماه
میخواهم اندکی بیاسایم
فردا
فردا برمیخیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام…

دور می شویم…
تعداد بازديد : 120

دور می‌‌شویم ناگهان

از خاطرِ آدم ها

چنان سواری شتاب زده

در مه‌

چنان گم کرده راهی‌

در خم یک کوچه

عمر لبخند‌های ما

چون سهم ما از عشق

چه کوتاه…

چه کوتاه…

چگونه بگویم چقدر دوستت دارم؟
تعداد بازديد : 121

آخرچگونه بگویم چقدر دوستت دارم
وقتی احساسم به فراخور زمان
هرلحظه بیشتر میشود؟
دلارامم باور کن
من اگر همین حالا بنویسم
به اندازه ی تمام قلب های دنیا
تا تو این شعر را بخوانی
دروغ گفته ام!

لحظه دیدار
تعداد بازديد : 155

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز میلرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های!
نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های!
نپریشی صفای زلفکم را، باد
و آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظه  دیدار نزدیک است…

آینه اینقدر تماشایی نیست
تعداد بازديد : 112

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه، تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

دل که لنگ بزند
تعداد بازديد : 122

همه رفتن ها که با پا نیست

دل که لنگ بزند

منتظر تنهایی باش

برای بالش ات چتری بگیر

مرکز هواشناسی دل

هوای بارانی پیش بینی کرده است

بی گمان

باران می بارد

چشمهایت…

بهمن زارع

یک روز مرا به یاد خواهی آورد…
تعداد بازديد : 99

یک روز…

عاشقم خواهی شد

برایم شعر خواهی گفت

دست تکان خواهی داد…

یک روز دستهایت یخ میزند

نامم که بیاید،

دلت میریزد

وقتی غریبه ای از کنارت میگذرد و

عطرش از همان عطرهای تلخی باشد

که من میزدم

یک روز

پنجره را خواهی گشود

با شالی روی شانه و

لیوان چایی در دست،

و با هر نسیمی که گونه هایت را لمس میکند

مرا به یاد خواهی آورد…

منی که سالهاست رفته ام…

علی طاهری

من کتاب عشق را برای همیشه بسته ام
تعداد بازديد : 165

در عشق هر چه لذت بردم و به آسمانها رفتم
آخرش به غم رسیدم و بالم شکست و بر زمین افتادم
عشق بی مرام است ، با دل ها ناسازگار است
اولش دنیایی است و آخرش مثل یک غده سرطان است
قلبم را به چه کسی بسپارم که درک داشته باشد؟
قلبم را به چه کسی بسپارم که قدرش را بداند
هر چه ایمان آوردم به این و آن ، آنها میشدند بلای جان
قلبم را به چه کسی بسپارم که وفادار بماند
تنها به خاطر خودم با من بماند
نه اینکه امروز را بگوید دوستم دارد و فردا شعر رفتن را برایم بخواند
در عشق هر چه سوختم و نشستم و به انتظار ماندم
آخرش به کویری رسیدم که باز هم در حسرت باران محبت ماندم
عشق بی وفا است ، اولش پر از شور و شوق ،
آخرش مثل قلب من آرام و بی صدا مرد…
کار من و دلم از عاشقی گذشته ، آنقدر این دنیا بی وفاست
که تمام پل ها را در بین ما شکسته
قلبم را به چه کسی بسپارم تا به من آرامش دهد ؟
من و تنهایی و عالمی که دارم در این دنیا ،
صد ها برابر ارزش دارد نسبت به این عشق ها در این دنیا
و آن عشقی که ما به دنبال آن میگردیم ،
رفت و تمام شد و افسانه ای شد و اینک ما از آن میخندیم
نه نمیخواهم بشنوم که تو با بقیه فرق داری
نه نمیخواهم بشنوم که همیشه با دلم میمانی
تو هم مثل قصه خیالی عشق را میخوانی ، که فکر میکنی میتوانی عاشقم بمانی
بیخیال شو ، من کتاب عشق را برای همیشه بسته ام ،
چون از این شکستن ها خیلی خسته ام…

میریزم چون برف
تعداد بازديد : 99

می‌ ریزیم؛

ریز

ریز

ریز

چون برف،

که هرگز هیچ‌ کس ندانست،

تکه‌ های خودکشی یک ابر است…

گروس عبدالملکیان

می خواهم بیایم اما…
تعداد بازديد : 115

نیامدن سر قرار
هزار و یک دلیل دارد…
اتویی که لباس را میسوزاند
یا اتوبوسی که تاخیر میکند
نمیتواند بهانه ی خوبی برای پایان حرص خوردن هایت باشد
عزیزم حلالم کن و عصبانی نباش
می خواهم بیایم اما…

هوای شعرهایم سرد است
تعداد بازديد : 126

هوای  شعرهایم سرد و

هوای خیالم  پس است…

چقدر خاطره های برفی،

پیش رویم باریدن گرفته و

چقدر انتظار در دلم قندیل بسته است…

چقدر پشت ابر مانده ای؟

چقدر نمی تابی؟

از لحن  رسمی نبودنت پیداست که

از لحن  خودمانی  خاطرات هم دلی گرم نخواهد شد…

پر واضح است که

این زمستان هم آش دهان سوزی نمی شود…

حمید رضا هندی

گم شدم در خودم
تعداد بازديد : 115

خودم به خودم زنگ میزنم

پراز حرف‌هایی‌ هستم که نگفته می‌‌فهمم

پراز حرف‌هایی‌ که حتی یک کلمه‌اش را

خودم هم نمی‌‌فهمم

بگو دیوانه است

بگو پریشان

بگو افسرده

بگو بیکار

علاف

خودخور

هر چه… اصلا روانی‌

بگو تنها کسی‌ که این روزها

برایِ خودش وقت دارد

کسی‌ که صادقانه 

حتی خودش را هم نمی‌فهمد

” هر جا دیدی کسی‌ با خودش حرف می‌‌زند، دستش را بگیر، ببر به خانه‌اش… شاید گم شده باشد”

نیکی‌ فیروزکوهی

سنگین کام میگیری زن
تعداد بازديد : 98

سنگین کام میگیری زن!!

در این سرمای خیابان و برگ ریزان خزان

به یاد کدام عشق خاطراتت را دود میکنی؟!!

ﺳﻨﮕﯿﻦ ﮐﺎﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ زن!

ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﭘﯽ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ

ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ!

ﺩﻭﺩ ﮐﻦ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ

ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﮐﺎﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ…

ﺁﻧﻬﺎ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.

هر چه باداباد
تعداد بازديد : 108

گاهی نیاز داریم بی خیال شویم
بی خیال گذشته
بی خیال آینده
بی خیال احساس، بی خیال اگرها و شایدها
گاهی لازم است بگوییم:
هر چه باداباد!

آرام…نادیدنی
تعداد بازديد : 117

عشقت را هرگز بر زبان میاور…

عشق بازگو شدن نخواهد

چرا که چون نسیمی می وزد

آرام … نادیدنی

من عشقم را بر زبان آوردم

بر زبان آوردم

تمام دلبستگی ام را بر زبان آوردم

لرزان

سرد

با هراسی سترگ

آه … ترکم کرد

مرا که تنها گذاشت

به چشم بر هم زدنی

رهگذاری سر رسید

به او پیوست…

آرام … نادیدنی

اما  بی انکار …


شاعر:ویلیام بلیک , مترجم : بهاره جهاندوست

تاریکی محض
تعداد بازديد : 122

حالِ تهوع میگیری …

اگر بدانی

که یک مار بزرگ بلعیده ام

چنبره زده گوشه دلم

نیش میزند به محرمانه‌ترین حرف‌های ما

به خاطرات ما

دچارِ خوف میشوی

اگر بدانی

چیزی مثلِ یک گودال بزرگ مرا بلعیده است

مثلِ تاریکی‌ محض

سکوت مطلق

شب… شب… شب

و من چنبره می‌‌زنم روی تمام خاطراتی که… دیگر با تو ندارم

خوش به حال مار

تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست

کسی که این روزها عجیب خسته است
تعداد بازديد : 162


خسته ام

از خودم خسته ام

از شما

روزهای بی‌ حوصلگی

شب‌های کشدارِ تنهایی‌

از این شعر‌های تکراری

عشق ها

عاشقانه ها

حتی شکست‌های تکراری

از این حضور‌های مترسک وارِ پر از تردید

از امتداد مستمر چهار فصلی که از کفّ ما میروند

بدون هیچ چ چ چ تغییر… بدون هیچ تغییر

خالی‌ شده ام

خالی‌ میروم

هیچ فکری در سرم نمی‌‌ماند… نمی‌‌آید که بماند

همین روز هاست که کاغذ سفیدی به اشتراک بگذارم

فقط با یک امضا

یا چه میدانم

یک شکلک

یکی‌ از این قلب‌هایی‌ که همه برای هم میفرستند

یا دستی‌ که باید تکان بخورد ولی‌ نمیخورد

همین روز هاست که خودم را یک جایی‌ گم کنم

نه… اینبار پشت دود سیگار نیست

یا میان انبوه واژه‌های بی‌ سرانجام

یا در سوگ نیمه رفاقت‌های گاه و بیگاهی

این بار

در کوچه پس کوچه‌های کودکیِ کسی‌

که زود بزرگ شد

نیمه برهنه

عصیانی

شورشی

و با دلی‌ پر بزرگ شد

کسی‌ که این روز‌ها… عجیب خسته است


بی عشق به خانه برنخواهم گشت
تعداد بازديد : 129

باران ببار

اینبار،

او را خواهم دید

این شهر بی در و پیکر

حریف اراده من نیست!

خواهم گشت

همینه اش را.

خیابان به خیابان

کوچه به کوچه

باران

امشب

بی عشق به خانه برنخواهم گشت…

کسب درامد


ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید