گرنمی آمد بهار…
تعداد بازديد : 108
گر نمی آمد بهار
باد وحشی گل نمی افشاند بر گیسوی یار
گر نمی آمد بهار
کینه هامان سخت…قلبهامان درد
دستهامان دور میشد
از هم و از یک دگر
گر نمی آمد بهار
شاخه ها از بارش برف زمستان
میشکستند بی ثمر
گر نمی آمد بهار
بال پرواز پرستوی مهاجر
حبس میشد درسفر
گر نمی آمد بهار
انتظاری تلخ…برگهای زرد…کومه های سرد
کوچه ها بی رهگذر
گر نمی آمد بهار
همچنان پای مسافر خسته می ماند از گذر
گر نمی آمد بهار
من و تو یادی
به عشقی آشنایها نمیکردیم نظر
گرنمی آمد بهار
خاطرات رفته را عاشق نمیگفت با سحر
گر نمی آمد بهار
اسبها شیهه زنان
بچه ها خنده کنان
رقص گندم را نمی دیدی
به صحرا همچو زر
گر نمی آمد بهار
باد وحشی گل نمی افشاند
بر گیسوی یار…
ادامه مطلب
نویسنده : الناز
موضوع: بخش اول , شعرهای عاشقانه ,
تاریخ انتشار : چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت: 17:11
برچسب ها : آشناييها , باد وحشي گل نمي افشاند برگيسوي يار , بهار , بچه هاخنده كنان , خاطرات , دستهامان دور ميشد , رقص گندم , شعر و دلنوشته بهار , مسعود حاتمي , من و تو , پرستوي مهاجر , گر نمي آمد بهار ,