زیرچشمی…
تعداد بازديد : 122
مدام مینویسم و پاک میکنم ..
عین کودکی که بخواهد گندی که بالا زده است را به مادرش بگوید و نتواند.
هی نزدیک میشوم که بگویم، اما تا چشم میدوزی در چشمانم
آب دهانم را قورت میدهم و میگویم : هیچ !
زیر چشمی حواسم به دستهایت است ،
زیر چشمی حواسم به راه رفتن است .
زیر چشمی حواسم به همه چیز هست
و تو اصلا حواست به چشمهایم نیست !
کاش می شد ، کاش جرات میکردم که برایت بنویسم :
قربانت گردم ، من گند بزرگی زده ام ، نمیتوانم چشم در چشمانت بدوزم
و اعتراف کنم که چقدر دوستت دارم
بیا و بزرگی کن
بیا و همچون مادری که چشم بر گناه ِ کودک اش می بندد
بگذر و بگذار تمام عمر عاشقت باشم …
نویسنده : ilove
تاریخ انتشار : دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت: 9:47