ارسال رمان های شما برای ما و با نام خودتون تو وب سایت قرار داده میشه
من کتاب عشق را برای همیشه بسته ام
میریزم چون برف
تعداد بازديد : 99
می خواهم بیایم اما…
تعداد بازديد : 114
هوای شعرهایم سرد است
تعداد بازديد : 126
هوای شعرهایم سرد و
هوای خیالم پس است…
چقدر خاطره های برفی،
پیش رویم باریدن گرفته و
چقدر انتظار در دلم قندیل بسته است…
چقدر پشت ابر مانده ای؟
چقدر نمی تابی؟
از لحن رسمی نبودنت پیداست که
از لحن خودمانی خاطرات هم دلی گرم نخواهد شد…
پر واضح است که
این زمستان هم آش دهان سوزی نمی شود…
غروب جمعه که میشود
تعداد بازديد : 149
گم شدم در خودم
تعداد بازديد : 115
خودم به خودم زنگ میزنم
پراز حرفهایی هستم که نگفته میفهمم
پراز حرفهایی که حتی یک کلمهاش را
خودم هم نمیفهمم
بگو دیوانه است
بگو پریشان
بگو افسرده
بگو بیکار
علاف
خودخور
هر چه… اصلا روانی
بگو تنها کسی که این روزها
برایِ خودش وقت دارد
کسی که صادقانه
حتی خودش را هم نمیفهمد
” هر جا دیدی کسی با خودش حرف میزند، دستش را بگیر، ببر به خانهاش… شاید گم شده باشد”
نیکی فیروزکوهی
سنگین کام میگیری زن
تعداد بازديد : 98
سنگین کام میگیری زن!!
در این سرمای خیابان و برگ ریزان خزان
به یاد کدام عشق خاطراتت را دود میکنی؟!!
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﮐﺎﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ زن!
ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﭘﯽ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺩﻭﺩ ﮐﻦ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﮐﺎﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ…
ﺁﻧﻬﺎ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
چه زمستان بدیست
تعداد بازديد : 103
آسمان آبی نیست…
باد از عطر تنت هیچ ندارد سهمی
چه زمستان بدیست
چه زمستان بدیست
در کتاب آمده است :
میرود فصل زمستان آخر
نکند فصل زمستان برود
برف روی سرم اما
نشود آب دگر…
هر چه باداباد
تعداد بازديد : 108
بعضی روزها انسان فقط خسته ست
تعداد بازديد : 120
آرام…نادیدنی
تعداد بازديد : 117
عشقت را هرگز بر زبان میاور…
عشق بازگو شدن نخواهد
چرا که چون نسیمی می وزد
من عشقم را بر زبان آوردم
بر زبان آوردم
تمام دلبستگی ام را بر زبان آوردم
سرد
با هراسی سترگ
آه … ترکم کرد
مرا که تنها گذاشت
به چشم بر هم زدنی
رهگذاری سر رسید
به او پیوست…
آرام … نادیدنی
اما بی انکار …
تاریکی محض
تعداد بازديد : 121
حالِ تهوع میگیری …
اگر بدانی
که یک مار بزرگ بلعیده ام
چنبره زده گوشه دلم
نیش میزند به محرمانهترین حرفهای ما
به خاطرات ما
دچارِ خوف میشوی
چیزی مثلِ یک گودال بزرگ مرا بلعیده است
مثلِ تاریکی محض
سکوت مطلق
شب… شب… شب
و من چنبره میزنم روی تمام خاطراتی که… دیگر با تو ندارم
تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست
کسی که این روزها عجیب خسته است
تعداد بازديد : 162
از خودم خسته ام
از شما
روزهای بی حوصلگی
شبهای کشدارِ تنهایی
از این شعرهای تکراری
عشق ها
حتی شکستهای تکراری
از این حضورهای مترسک وارِ پر از تردید
از امتداد مستمر چهار فصلی که از کفّ ما میروند
بدون هیچ چ چ چ تغییر… بدون هیچ تغییر
خالی شده ام
خالی میروم
هیچ فکری در سرم نمیماند… نمیآید که بماند
همین روز هاست که کاغذ سفیدی به اشتراک بگذارم
فقط با یک امضا
یا چه میدانم
یک شکلک
یکی از این قلبهایی که همه برای هم میفرستند
یا دستی که باید تکان بخورد ولی نمیخورد
همین روز هاست که خودم را یک جایی گم کنم
نه… اینبار پشت دود سیگار نیست
یا میان انبوه واژههای بی سرانجام
یا در سوگ نیمه رفاقتهای گاه و بیگاهی
این بار
در کوچه پس کوچههای کودکیِ کسی
که زود بزرگ شد
نیمه برهنه
عصیانی
شورشی
و با دلی پر بزرگ شد
کسی که این روزها… عجیب خسته است
نامه جدایی
تعداد بازديد : 111
بعد از سفری که نامه اش آمد
نامه ی تلخ و جانگدازی بود
سخنش گرمی گذشته نداشت
خالی از هر شکوه و رازی بود
در کلامش چو نامه های قدیم
مهر و لطف و صفا نمیجوشید
لحن گرمش به ظاهرآرایی
سردی نامه را نمیپوشید
نامه ای تلخ بود و هر سطرش
داستانی ز بی وفایی بود
هرچه با مهربانیش خواندم
نامه اش نامه ی جدایی بود
چیزی از دوریش نمیگذرد
که چنین سرد و بی وفا شده است
قصه ای بیگانه وار میگوید
باکسی شاید آشنا شده است….
تو را صدا کردم(بمناسبت زادروز احمدشاملو)
تعداد بازديد : 140
در تاریک ترین شبها دلم صدایت کرد
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشم هایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریک ترین شبها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی
۲۱ آذر ماه، هشتاد و هشتمین زادروز نقاش کلام، احمد شاملو
ای ستاره جاودان آسمان ایران، روشنی بخش راه آزاد مردان
آوا دهنده دلتنگی های زنده داران راه روشنایی
مهربان ترین دوست و بزرگوارترین پدر برای شاگردان
نامت هم چون نام ایران پاینده
همچون دماوند استوار و سرافراز باد
و سروده هایت
برای روح آواره در کویر
چون زلال برخاسته از اعماق آرامش
تنها هدیه ایست که می توان به عنوان پیشکش
به آشنایان و مانوسان تقدیم کرد.
میلادت شاد باش
ای بامدادِ تمام روزهای دلتنگی ما…
بی عشق به خانه برنخواهم گشت
تعداد بازديد : 129
باران ببار
اینبار،
او را خواهم دید
این شهر بی در و پیکر
حریف اراده من نیست!
خواهم گشت
همینه اش را.
کوچه به کوچه
باران
امشب
بی عشق به خانه برنخواهم گشت…
خاطرات تو
تعداد بازديد : 104
به تو می اندیشم
تعداد بازديد : 111
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان
می وزم، می بارم، می تابم
آسمان ام
ستارگان و زمین
و گندم عطر آگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب
می درخشم
و فرو می ریزم
درد دل
تعداد بازديد : 109
همیشه با کسی درد و دل کنید که هم درد داشته باشد هم دل…
غیر از این باشد به شما میخندد.
کوچه
تعداد بازديد : 116
بی تو توفان زده دشت جنونم
صیدافتاده به خونم
تو چه سان میگذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطرهای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی…
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی
چه گریزی ز بر من
که ز کویات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
دلم کما میخواهد
تعداد بازديد : 110
دفترم درد میکند
واژه هایم تیر میکشند
سکوتم گیج میرود
آبریزش چشم دارم
گلویم بغض جمع شده
دلم آشوب است
از صبح هزاران بار خاطره بالا آورده ام
انگار مسموم شده ام
باز هم دروغ به خوردم داده اند
هر بار به خودم قول میدهم
فریب نخورم
و هر بار توبه میشکنم
چه کنم شیرینى دوست دارم
دروغها شیرینند و من،
همیشه تشنه ى شربتهاىِ رنگارنگ
حالم بد است
دلم کما میخواهد
بیخبرى، فراموشى، دیوانگى
دلم تلخى میخواهد،
تلخىِ حقیقت
کمى حقیقت حالم را بهتر میکند
دارویى تلخ و بد مزه
پرستارى میخواهم
که حقیقت در سرُمم بریزد
دلم کما میخواهد
کاش هیچوقت نمی شناختمت
تعداد بازديد : 119
این مرگ است که ادامه دارد
تعداد بازديد : 110
چه زندگی خوبی
تعداد بازديد : 100
گذشته ای که حالمان را گرفته است
آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم
و حالی که حالمان را به هم میزند!
چه زندگی خوبی…