ارسال رمان های شما برای ما و با نام خودتون تو وب سایت قرار داده میشه
دانلود داستان چاقو کش
دانلود رمان شش برادر
تعداد بازديد : 157
دانلود رمان شش برادر
نام کتاب : شیش برادر
نوع کتاب: PDF
تعداد صفحات:359
*ماهان*
با اشاره دست به نوید گفتم که در حالت اماده باش قرار بگیره. نگاهی به دور و اطراف انداختم، حواس هیچ کس به سمت ما نبود. خم شدم پشت بقیه به ارامی ترقه ای بیرون کشیدم. سرم بلند کردم که نوید علامت داد الان بهترین موقع هست. فندک ازش گرفتم که سعید سریع و خیلی اروم گفت :«نوید سیگار می کشی؟ ».یکی توی سرش زد و گفت :«نه باهاش اثار هنری خلق می کنم»بیخیال جنگ و جدال اون دو نفر شدم ترقه و روشن کردم سریع زیر پای ردیف اول انداختم. همین که ترکید کلاس روی هوا رفت. محمدی و دیدم که می خواست از کلاس بیرون بره.
_یا امام چی شده؟ موشک زدند؟ .
از روی زمین به زحمت بلند شدم دستی به پشت لباس ام کشیدم گفتم :«نه داداش ار پی جی بود تو به درس توجه کن حواحواس خودت و واسه این مسائل جزئی پرت نکن».معلم اقای میرزایی نگاهی بهم انداخت و همراه با داد گفت :«ماهان این بار چند ام هست که داری نظم کلاس و بهم می ریزی».صدام و صاف کردم . نگاهی به بچه ها انداختم که اروم نشسته بودند. می خواستم توضیح بدم که عصبی سمت در اشاره کرد و گفت :«همین الان می ری دفتر و میگی که چند بار هست داری این کار و انجام می دی ».چشمی گفتم از کلاس خارج شدم. مثل شیر که سلطان جنگ باشه سمت شکارگاه رفتم. تقه اب به در زدم که صدای مسعودی معاون اومد. همین یکی و کم داشتم. تا در باز کردم دیدم مثل همیشه پا روی پا انداخته نشسته..........
دانلود رمان انتقام
تعداد بازديد : 60
دانلود رمان انتقام
نام کتاب: انتقام
نوع کتاب:pdf
تعداد صفحات: 357
قسمتی از رمان
دوباره بوی خاطرات گذشته مشامم را قلقلک داد و مرا به دوباره گشودن دفتر خاطرات گذشته ناچار کرد. با زدن اولین ورق، همه ی زندگی گذشته ام مثل نوار فیلم در مقابل چشم هایم ظاهر شد و من به خوبی می دانستم که با گذشت آن روزها چقدر درد می کشیدم و تلاش می کردم به بی گناهی کسی که او را بیشتراز خودم دوست داشتم و مثل چشم هایم به او اعتماد کرده بودم. چقدر جنگیدم تا به اینجایی که هستم برسم اما به خوبی فهمیدم اراده ی و خواسته ی انسان دست خود اوست و کسی در این دنیا نمیتواند به اجبار کاری را انجام دهد که به آن میل و علاقه ی ندارد. من جنگیدم برای عزیزترین کس زندگی،
برای کسی که شب تا صبح سرم را در آغوش می گرفت و مرا با حرف های آرامبخش وشیرینش تسلا می داد. کسی که اسم خواهر ورد زبانش بود، اما بعد از فهمیدن کل ماجرا فهمیدم که از او یک
آهنگ من عاشق اینم مهدی اسدی طاها+پخش انلاین
تعداد بازديد : 374
دانلود آهنگ تیتراژ سریال ترکی تلخ و شیرین با صدای مهدی اسدی طاها
سریال تلخ و شیرین با بازی بیرجه آکالای یکی از سریال های پرطرفدار این روزهای ترکیه است که به فارسی هم دوبله شده است. در این قسمت آهنگ تیتراژ سریال تلخ و شیرین را برای دانلود قرار داده ایم.
+متن موزیک+پخش انلاین
دانلود در ادامه مطلب
عکس نوشته12
تعداد بازديد : 104
عکس نوشته های جدید بدون تگ
بقیه در ادامه مطلب
دانلود رمان تو هنوز اینجایی
تعداد بازديد : 8397
دانلود رمان تو هنوز اینجایی
نام کتاب:تو هنوز اینجایی
نوع کتاب:PDF
حجم:2.43 mb
تعداد صفحات:494
دانلود در ادامه مطلب:
قابـــ عکستــ
تعداد بازديد : 91
"میز دنجی کنج کافه ٬قهوه و سیگارها
صبح وظهر و شب .همیشه٬با خیالت بارها'
باز به رویای خود می خوانمت* اما دریغ
از من اصرار زیاد و از تو هی انکارها
چشم من لبریز از سیل حضور تو ولی
نیستی و قاب عکست سینه ی دیوارها
واژه هایم از تو می گویند تا باور کنی
بی تو ویرانم به زیر خرمن اوارها
یک شب دیگر گذشت و عاشقی که مانده است
کنج دنج کافه ای در حسرت دیدارها
شکیباشهیدی
۹۴-۹-۲۰
دانلود رمان سرنوشت سرد
تعداد بازديد : 283
رمان عشق و خیانت+دانلود
تعداد بازديد : 150
رمان امانت عشق”قسمت بیست و سوم، قسمت آخر”
تعداد بازديد : 215
رمان امانت عشق”قسمت بیستم”
تعداد بازديد : 157
در یک لحظه برق خوشحالی را در نگاهش دیدم ولی گذرا بود و زود خاموش شد و به سرعت پشتش را به من کرد و با پوزخند گفت:فهرست عاشق هایت کامل نشده و میخواهی با اضافه کردن نام من ان را تکمیل کنی؟ فراموش کردی من همسر دارم و البته زندگی ام را دوست دارم؟
نمیدانم چه احساسی به من دست داده بود که بدنم شروع به لرزیدن کرد. نمیدانم از عشق بود یا از ترس و با از خشم. احساسم را گم کرده بودم. برایم خیلی سنگین بود که مقابلش التماس کنم ولی برای توجه به غرورم وقت
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
رمان امانت عشق”قسمت هجدهم”
تعداد بازديد : 149
با بدنی لرزان مدتی انجا ایستادم نمیداستم چکار کنم .سرم را چرخاندم و به پنجره نگاه کردم .ارتفاع ان تا پایین زیاد بود . در این موقع چشمم به تلفن افتاد . به طرف ان رفتم .خوشبختانه دفتر تلفن زیر میز بود به سرعت گوشی را برداشتم ودفتر تلفن را ورق زدم .نمیدانستم به کجا باید زنگ بزنم .تلفن کردن به پدر و مادر بی فایده بود . در این اثنا چشمم به کارت تاکسی تلفنی افتاد . به سرعت شماره تلفن ان را گرفتم . برایم به اندازه یک قرن طول کشید تا کسی از ان سوی سیم گوشی را برداشت و با صدای ارامی گفت :“تاکسی شب تاب بفرمایید.”در حالیکه میلرزیدم
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
رمان امانت عشق”قسمت هشتم”
تعداد بازديد : 120
سارا با چشمانی که از فرط تعجب گرد شده بود گفت :”چرا؟ مگر خل شده ای! کی از او بهتر…”
چشمانم را بستم .سارا دستم را گرفت و گفت :” سپیده به من راست بگو ، کس دیگری را دوست داری ؟”
چشمانم را باز کردم . اشکی از چشمم فرو چکید ه بود پاک کردم ، خیل دلم میخواست میتوانستم به او بگویم : بله، بله من عاشق برادر تو هستم . عاشق علی …ولی دهانم برای گفتن باز نشد .
سارا همانطور که دستم را گرفته بود ، سرش را پایین انداخته بود .
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
رمان امانت عشق”قسمت پنجم”
تعداد بازديد : 178
البته میدانستم مهناز عاشقانه سیاوش را دوست دارد وهمین موضوع باعث شده بود که برای ناراحت نکردن او توجهی به سیاوش نداشته باشم .حتی مهناز فکر می کرد من از سیاوش متنفرم . بنابراین روی من حساسیتی نداشت .حتی آنقدر از من مطمئن بود که خودش موضوع خواستکاری سیاوش را برایم تعریف کرده بود و چون اطمینان داشت که به سیاوش پاسخ منفی میدهم از این موضوع ناراحت نبود و یا شاید هم من اینطور فکر می کردم . به خاطر همین هر وقت سیاوش به من نگاه معنی داری می انداخت و یا صحبت خاصی میکرد دچار عذاب وجدان میشدم و تصور می کردم به بهترین دوستم خیانت می کنم . همیشه سعی می کردم زیاد در تیر رس نگاهش و یا طرف صحبتش نباشم . با لحن آزار دهنده ای با او صحبت می کردم تا علاقه اش را نسبت به خودم کم کنم و این را هم میدانستم که تا الان موفق نشده ام . زیرا از نگاهش اینطور میخواندم . در یک لحظه آرزو کردم کاش علی به جای سیاوش بود و اینگونه به من علاقه داشت .چیزی که باعث ناراحتی ام می شد این بود که آن روز علی در جمع توجهی به من نکرد . حتی یک کلام نیز با من صحبت نکرد . حتی میدانستم از قصد با مهناز که تمام وقت پیش من بود حرف میزد تا بیشتر مرا کنف کند .
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
رمان امانت عشق”قسمت چهارم”
تعداد بازديد : 125
پنجشنبه صبح وقتی چشم باز کردم با دیدن آفتاب که از پنجره اتاق به داخل تابیده بود ، با نگرانی از جا پریدم و با صدای بلند گفتم :
-وای دیرم شده.
ولی همان لحظه یادم افتاد که تعطیل هستم . به ساعت نگاه کردم چند دقیقه یه ساعت نه صبح مانده بود ، خواستم دوباره بخوابم، ولی دیگر میلی به خوابیدن نداشتم خانه در سکوت بود آرام و با خیال اینکه پدر و مادر در خواب هستند از اتاق بیرون رفتم . پس از شستن دست و صورتم به آشپزخانه سرک کشیدم دیدم میز صبحانه آماده و سماور هم روشن است فهمیدم پدر و مادر پیش از من بیدار شده اند به طرف اتاق رفتم و از اینکه صدایشان را نمیشنیدم تعجب می کردم اما کسی در اتاقشان نبود . دوباره به آشپزخانه برگشتم . روی میز چشمم به یاداشتی افتاد که به خط مادر بود آنرا برداشتم و خواندم نوشته بود :
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
رمان دوراهی عشق و هوس
تعداد بازديد : 464
دوراهی عشق و هوس
نام کتاب:دوراهی عشق و هوس
نوع کتاب:PDF
حجم کتاب: 1.05MB
تعدادصفحات:257
دانلود در ادامه مطلب