دانلود داستان چاقو کش

دانلود داستان چاقو کش
تعداد بازديد : 116

دانلود رمان چاقو کش

نام کتاب: چاقو کش
نوع کتاب:PDF
تعداد صفحات: 84
یه دختری که مدت هاست کارشو کنار گذاشته اما یه اجبار اونو دوباره سمت کار سابقش میکشونه دزدی… و دو نفر که مدتها از هم جدا بودنو به بهانه ی یه دزدی دو باره همدیگرو میبینن ما هر کدام از هم جدا هر کداممان از یک نقطه دنیا با سرنوشت به هم وصل شدیم و باعث وصل شدیم…

صورتمو آب زدم تا یکم از آتیشم کم بشه. آروم باش. آروووم. این دفعه نه. این دفعه ازدواج کن فقط به خاطر آوا. جون آوا مهمه مگه نه؟ دستامو تکون دادم تا آبشون خشک شه بعد از دستشویی بیرون اومدم و به مامانم نگاه کردم که کنار طوبی نشسته بود و طوبی مخشو کار گرفته بود. کمال به فضای خالی کنارش رو مبل اشاره کرد. مجبوری نشستم پیشش که گفت–کم پیدایی خانم؟

بعد بلند شد و دستمو گرفت و رو به مامان گفت–ستاره خانم ما میریم استراحت کنیم. شماهم شب بمونید.

بعد بدون این که منتظر یک کلمه باشه دستمو کشید و منو برد بالا. لحظه ی آخر صدای زمزمه ی آوا رو شنیدم که گفت–فقط به خاطر منه.

نه به خاطر اون نبود. به خاطر خودم بود. من نمیتونم یه بار دیگه یکی دیگه ارو از دست بدم. پروا کافی بود. اون رفت. من تمام تلاشمو میکنم تا این یکی نره.

کمال منو برد تو اتاق و درو بست. وای خدا  گفت–تو چرا از صبح انقدر رنگ و روت پریده؟

لبخند اجباری زدم و گفتم–به خاطر آواس. این روزا درگیر کاراشم. پول مهریه ارو که ازت گرفتم میبرمش برای عمل.

کمال نیشخندی زد و گفت–فکرای باطل نکن.
----------------------------------------------------------
چشمامو ریز کردم و گفتم–یعنی چی؟

دستشو آورد سمت شونه ام و گفت–اینو بیخیال. بیا امشب به هیچی فکر نکنیم.

شونه هامو از دستش کشیدم بیرون و گفتم–صبر کن. منظورت از خیال باطل چی بود؟

دوباره منو کشید سمت خودش و گفت–عزیزم ول کن این حرفارو.

خودمو کشیدم عقب و داد زدم–میگم منظورت چی بود؟

پوزخند زد و گفت–عزیزم اون تا چند وقت دیگه میره اون دنیا چرا من پول بی زبونمو فدای خواهر تو بکنم؟

محکم زدم تو صورتش و گفتم–خفه شو عوضی.

صدای جیغ مامان که آوا رو صدا میزد پیچید تو گوشم

اگه قراره پول نده من چرا باید باهاش ازدواج کنم

دوباره به سمتم حمله کر دکه چاقومو در آوردم و گفتم–ولم میکنی یا نه؟

با این که ترسو تو صورتش معلوم بود اما گفت–جرئتشو نداری جوجه.

چاقو رو کشیدم رو بازوش که دادش در اومد. یه لگد زدم بهش که پخش شد کف زمین. چاقومو گرفتم جلوی چشماش و گفتم–ببین کمال،اگه یه بار دیگه دور و ورم بپلکی از اینم بدتر حالتو میگیرم.

از کنارش بلند شدم و خودمو از اتاق انداختم بیرون مامان ریز بغل آوا رو گرفته بود و داشت میبردش. سریع رفتم کنارش و گفتم–چی شد مامان؟

مامان–نمیدونم یهو حالش بد شد.

به سرو وضعم نگاه کرد و گفت–تو برو پیش شوهرت مادر خودم میبرمش بیمارستان…..

مانتومو پوشیدم و روسریو انداختم سرم بعد آوا رو گرفتم و گفتم–بریم بیرون مامان،اون دیگه شوهرم نیست. صیقه ام فردا ساعت ۸ باطل میشه.....


راهنما
نظر يادتون نره
حجم : 541.32 kb
رمز فايل : www.ilove.r98.ir

بخش نظرات این مطلب
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
کد امنیتی :
کد امنیتی
رفرش
 
 
کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید