رمان امانت عشق”قسمت هشتم”
تعداد بازديد : 121
سارا با چشمانی که از فرط تعجب گرد شده بود گفت :”چرا؟ مگر خل شده ای! کی از او بهتر…”
چشمانم را بستم .سارا دستم را گرفت و گفت :” سپیده به من راست بگو ، کس دیگری را دوست داری ؟”
چشمانم را باز کردم . اشکی از چشمم فرو چکید ه بود پاک کردم ، خیل دلم میخواست میتوانستم به او بگویم : بله، بله من عاشق برادر تو هستم . عاشق علی …ولی دهانم برای گفتن باز نشد .
سارا همانطور که دستم را گرفته بود ، سرش را پایین انداخته بود .
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
ادامه مطلب
نویسنده : الناز
تاریخ انتشار : پنجشنبه 21 فروردین 1393 ساعت: 1:16
برچسب ها : امانت عشق , رمان امانت عشق قسمت هشتم , رمان عاشقانه , رمان عاشقانه وغمگين , فريده شجاعي ,