موزیک جدید

دانلود رایگان رمان ترسناک شیاطین مشرور
تعداد بازديد : 421

دانلود رایگان رمان ترسناک شیاطین مشرور 


پیشـ گفتـار:

رمان در دو فصل در یک فایل ادغام شده…

فصل اول: شیاطین مشرور

فصل دوم: غوغای ستاره‌گان.

من از بدو آغاز این داستان، از کلیه‌ی پرسنل و مدیریت انجمن رمان‌های عاشقانه نهایت تشکر رو دارم.

ارادتمند/شکیبا پشتیبان

خلاصه: 

یه رمان #متفاوت و باب میل شما.

و نویسنده این بار برای اولین بار با ژانر #ترسناک شروع به فعالیت کرد.

من خود مار گزیده‌ام، تو مرا از ریسمان سیاه و سفید نترسان.

من خود رنج‌ها بسیار کشیده‌ام، تو مرا نمک نپاشان.

من خود طعمه به دست گرگ می‌سپارم، تو مرا طعمه به دست گرگ نفرمان.

شیاطین در درگاه منتظرند، چون شراره‌ها شعله می‌کشند، آتش بر پا می‌کنند، می‌سوزانند، خاکستر می‌کنند. نابود می‌کنند و در آخر آیا خودشان نابود می‌شوند؟ ببینیم دست تقدیر سرنوشت چه بر راه افراد بی‌گناه‌مان قرار می‌دهد؟

خوشحالی ته دلی یعنی هر روزت پر از درد و رنجش باشد، ولی در آخر بدانی که تمام می‌شود و شود، حالت عالی است.

✔ رمان بر اساس واقعیت و از زندگی افراد جامعه نوشته می‌شه. ولی من در جای جای اون‌ها از تخیل هم به کار می‌برم.✔

نکته: ⇦ توصیه می‌شود کسانی که می‌ترسند نخونند و این رمان به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمی‌شود. ⇨


کته: ⇦ رمان در دو فصل ارائه شده و هر دو فصل با دو نام متفاوت در یک فایل ادغام شده.

فصل اول: شیاطین مشرور

فصل دوم: غوغای ستاره‌گان

همه چیز از یک انتقام شروع میشه وقتی که همه توی اوج خوشی زندگی میکنن روح و جن همه جا دنبالشون میکنن. یک مرد شیطان صفت به نام سامان که به خاطر


انتقام از یک دعا نویس به نام نادر خودش رو به جن و یک شیطان تبدیل میکنه تا اطرافیانی که برای نادر عزیز هستند رو اذیت کنه از این رو اتفاقاتی هیجانی و عجیب و غریب میفته که…

ژانر: ترسناک _ عاشقانه _ واقعی _ اجتماعی _ با مایه‌هایی درونی از تخیل.


شکیبا پشتیبان


مقدمه:

چــــــــــو آتش در دل خاک.

چـون روزنه زند در دل افلاک.

چـون شعله کشد اسـفناک.

چـــــون شراره‌های آتشین…

رستاخیز شود خطـــــرناک.

شیاطین در درگهِ آتش چو آتشفشان…

گذر می‌کنند در دل خاک و ز افلاک.


شیاطین مشرور.


قسمتی از رمان

راوی: علی جوادی

سلام من علی هستم بیست و یک سال دارم و دانشجوی برق هستم و شاغلم.

تنها زندگی می‌کنم و پدر و مادری ندارم. دلم نمی‌خواد خاطره‌ها رو زنده کنم. ولی یه چیزهایی هست که هنوز اون گوشه موشه‌های دلم جا خوش کرده. در ضمن من ساکن کرج هستم. یه خاطره‌ای براتون تعریف می‌کنم مال چند سال پیش هست.

ما، یعنی چند سال پیش من و مامانم و بابام، رفته بودیم بانه برای خرید بعد اتفاقی تو یه پاساژ یکی از فامیلای بابام و دیدیم بعد با یه عالمه اصرار رفتیم خونه فامیل بابام…

ساعت یک بود که بابام گفت:

– من می‌رم بخوابم شب همه‌تون خوش.

بعد هم رفت، ما هم با تو پذیرایی نشسته بودیم تلویزیون می‌دیدیم. زن‌ها هم اون ور داشتن باهم صحبت می‌کردن چایی می‌خوردن.

اون خونه فامیل‌مون که امشب باید اونجا می‌گذروندیم خیلی وحشتناک بود دستشویی هم بیرون بود تو حیاط باید یه پنجاه متر می‌رفتی و هلاک می‌شدی تا می‌رسیدی به د س ت ش و یی .

خلاصه خونه خیلی بزرگ بود. پنج تا اتاق خواب پذیرایی دویست و بیست متر و.

بعد یهویی بابام اومد بیرون با یه قیافه وحشت زده به (کامران) پسر صاحب خونه همون فامیل‌مون کشید این ور بهش یه چیزایی گفت منم رفتم جلو ببینم چی گفته!

بابام می‌گفت:......

نام کتاب:شیاطین مشرور 

نوع کتاب :PDF

تعداد صفحات:189

دانلود داستان چاقو کش
تعداد بازديد : 116

دانلود رمان چاقو کش

نام کتاب: چاقو کش
نوع کتاب:PDF
تعداد صفحات: 84
یه دختری که مدت هاست کارشو کنار گذاشته اما یه اجبار اونو دوباره سمت کار سابقش میکشونه دزدی… و دو نفر که مدتها از هم جدا بودنو به بهانه ی یه دزدی دو باره همدیگرو میبینن ما هر کدام از هم جدا هر کداممان از یک نقطه دنیا با سرنوشت به هم وصل شدیم و باعث وصل شدیم…

صورتمو آب زدم تا یکم از آتیشم کم بشه. آروم باش. آروووم. این دفعه نه. این دفعه ازدواج کن فقط به خاطر آوا. جون آوا مهمه مگه نه؟ دستامو تکون دادم تا آبشون خشک شه بعد از دستشویی بیرون اومدم و به مامانم نگاه کردم که کنار طوبی نشسته بود و طوبی مخشو کار گرفته بود. کمال به فضای خالی کنارش رو مبل اشاره کرد. مجبوری نشستم پیشش که گفت–کم پیدایی خانم؟

بعد بلند شد و دستمو گرفت و رو به مامان گفت–ستاره خانم ما میریم استراحت کنیم. شماهم شب بمونید.

بعد بدون این که منتظر یک کلمه باشه دستمو کشید و منو برد بالا. لحظه ی آخر صدای زمزمه ی آوا رو شنیدم که گفت–فقط به خاطر منه.

نه به خاطر اون نبود. به خاطر خودم بود. من نمیتونم یه بار دیگه یکی دیگه ارو از دست بدم. پروا کافی بود. اون رفت. من تمام تلاشمو میکنم تا این یکی نره.

کمال منو برد تو اتاق و درو بست. وای خدا  گفت–تو چرا از صبح انقدر رنگ و روت پریده؟

لبخند اجباری زدم و گفتم–به خاطر آواس. این روزا درگیر کاراشم. پول مهریه ارو که ازت گرفتم میبرمش برای عمل.

کمال نیشخندی زد و گفت–فکرای باطل نکن.

عکس پروفایل دخترونه شیک و باکلاس
تعداد بازديد : 687

سری جدید عکس پروفایل دخترانه

رو برای شما عزیزان اماده کردیم امیدواریم مورد پسند 

شما عزیزان باشه



تعداد عکس ها:43

برای مشاهده به ادامه مطلب مراجعه کنید...

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید