داستان کوتاه”مثل من، هرگزکسی عاشق نبوده”

داستان کوتاه”مثل من، هرگزکسی عاشق نبوده”
تعداد بازديد : 132

کم کم انگاربه این تنهایی عادت کرده ام.

توهم انگارآنجا این روزگار برایت عادت شده باشد، سراغم را نمیگیری.

یکی برایم نوشته بود چرا به سراغش نمیروی؟ چرا دست روی دست گذاشته ای؟ چرابه خودت تکانی نمیدهی؟

به گمانم نمیدانند چه میکشم یا نمیدانند تو در چه وضعی هستی…

آسمان امروز آبی شده بود… آبی تر از هر روز،

نزدیک ظهر که شد زدم بیرون تا هوایی عوض کنم.

کوچه غرق در صداهایی بود که همه برایم آزار دهنده بودند.

قدم هایم را تندتر برداشتم تا از آنجا دور شوم،

به خیابان رسیدم،

انگار اینجا صداها عادی بود.

تنها صدای ماشین ها و بوق…

میخواستم نامه ای را که دیشب برایت نوشته بودم پست کنم.

به سمت صندوق پست راه افتادم،

کارم به نظرم مسخره آمد.

نامه…!

توکه از حرف دلم آگاهی، نامه برای چه!

همانجا ایستادم

دستم رفت به طرف جیب پیراهنم،

انگار بازهم میخواستم بیخیال باشم.

نگاه کردم ببینم چه برمیدارد،

بسته ی سیگار

وای پسر دادری باخودت چه میکنی!

مگریادت رفته که هستی…

تو… سیگار… دوباره سرجایش گذاشتم.

راه افتادم

درراه به این فکر میکردم که امروز زنگ نزده ای

راستی برای چه امروز به من زنگ نزدی؟

نمیدانم… تو نیز لابد نمیدانی،

شاید چون همیشه من زنگ میزنم صبرکرده ای و منتظر مانده ای که…

باشد من زنگ میزنم.

بوق… بوق…

-الو

الو

-الو

ازت گله دارم

چرا وقتی صدایم را میشنوی سلام نکرده میگویی الو!

بازهم الو

از من سلام و از تو

-ا… سلام… خوبی؟ کجایی؟ چه خبر؟

حتی نگذاشتی من حالت را بپرسم

سوال پشت سوال

یادت هست…

حالم خوب است، توچطوری فدایت شوم؟

البته میدانستم این جمله ی آخر برایت معنایی ندارد

اما بازهم میگویم فدایت شوم

-خوبم…

خدارا شکر

من هم خوبم

توی خیابونم

یادت هست دفعه ی اولی که صدایم را شنیدی  چطور مجذوب صدایم شده بوی؟

اماحالا انگار برایت تکراری باشد…

دوستت دارم

و تو بازهم مثل همیشه… – چقدر؟

این بار سکوت کردم

– کاری نداری؟

نه، خداحافظ، مواظب خودت باش

و قطع کردی و من صدای بوق اشغالی شنیدم

باز به آسمان نگاه کردم و چشمانم گریان شد

با قدم های بلند به خانه برگشتم

ازپله ها آمدم پایین

نگاهم به کتابهایم افتاد

دوست داشتم همه شان را پاره کنم

امسال هم مثل پارسال باز همان کتاب ها را بایدبخوانم

هیچ وقت نمره ام کم نشده بود

اما این دوسال…

باورم نمیشد که این ترم را پاس نکرده بودم

تو این ها را یادت نیست میدانم

(توکه عشقو تو ویرونی ندیدی

شب سردرگریبونی ندیدی

نمیدونی چه دردی داره دوری

توکه رنگ پریشونی ندیدی)

فقط همین را میدانم

مثل من هرگز کسی عاشق نبوده…

نویسنده: محمدمهدی اسمعیلی (عرفان)

بخش نظرات این مطلب
توسط : سامانه ملی پرداخت به ازای کلیک
با سلام. اگر مایلید به صورت واقعی از اینترنت کسب درآمد کنید آن هم به صورت نامحدود و کاملا رایگان و درآمد خود را در همان روزهای اول برداشت کنید به سایت زیر مراجعه کنید
http://paidtoclick.ir
سایت پی تی سی باکس پارسی یا سامانه ی ملی پرداخت به ازای کلیک بابت هر تبلیغ کلیکی که خودتان روی آن کلیک کنید و مشاهده اش کنید به شما درآمد میپردازد. همچنین میتوانید از آنجا برای سایت خود به قیمت ارزان بازدیدکننده ی واقعی و غیر تکراری بخرید. حداقل برداشت درآمد فقط 1000 تومان است
http://paidtoclick.ir
-----------------
ارسال شده توسط ربات ارسال نظر Yo Blog Spammer
yospammer.tk

در ساعت : 23:34 و تاریخ : 1396/04/20

نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
کد امنیتی :
کد امنیتی
رفرش
 
 
کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید