رمان امانت عشق”قسمت پانزدهم”
تعداد بازديد : 141
او همچنان مرا نگاه میکرد ، نگاهش تاثیر عمیقی بر قلبم گذاشت ولی با یاد آوری اینکه او متعلق به دیگری است با خشم رویم را برگرداندم و او نیز به ساحل رفت .از پشت او را میدیدم که سرا پایش خیس شده بود .من نیز مثل اینکه اتفاقی نیفتاده باشد به طرف مهناز رفتم .مهناز با رنگی پریده هنوز جیغ میکشید .به او گفتم :”جیغ نزن ، من حالم خوب است .”
مهناز فریاد کشید :”تو حالت خوب است ؟”
در حالیکه مثل موش آب کشیده شده بودم گفتم :” می بینی که حالم از تو هم بهتر است .” و به طرف او رفتم و با نارحتی گفتم :”از بس جیغ جیغ کردی حواسم را پرت کردی ، حالا ببین….”
برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید
ادامه مطلب
نویسنده : ilove
تاریخ انتشار : دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت: 9:57