اواستکان چایی خودرانخوردورفت
تعداد بازديد : 144
او استکان چایی خود را نخورد و رفت
بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت
گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی
تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت
گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات
یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت
گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با!
در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت
یعنی به قدر چای هم ارزش…؟نه بی خیال
او استکان چایی خود را نخورد و رفت
نویسنده : ilove
تاریخ انتشار : شنبه 11 مرداد 1393 ساعت: 9:45
برچسب ها : اشعارناب , اواستكان چايي خودرانخوردورفت , حسين زحمتكش , دلنوشته , شعر هاي عاشقانه , شعر و دلنوشته هاي عاشقانه و زيبا , شعر ودلنوشته , شعرناب , شعرناب عاشقانه , غزل , غزليات زيبا , چايي ,