دفترم دوباره شعر تازه گفت
تعداد بازديد : 106
تار عنکبوت بود
در چهار گوشه دلم
غصه ها
گرد و خاکی از سکوت بود
در گلوی دفترم
لای برگ برگ پوشه دلم
سالنامه ها
ورق ورق
قدم زدند
صفحه صفحه جمعه را و شنبه را
رقم زدند
ماه ها یکی یکی گذشت
سال کهنه رفت و برنگشت
رفته رفته قفل فصل ها کلید شد
و لباس روزهای تیره عزا
شسته شد، سفید شد
ناگهان
با خبر شدم که عید شد
جاروی بلند عشق
تار های عنکبوت را
از چهار گوشه دلم
پاک کرد و رُفت
دستِ دوست
کاغذ سکوت را مچاله کرد
دفترم دوباره شعر تازه گفت
ادامه مطلب
نویسنده : الناز
تاریخ انتشار : شنبه 02 فروردین 1393 ساعت: 13:38
برچسب ها : با خبر شدم که عید شد , برگ برگ پوشه دلم , جاروی بلند عشق , خاطرات , سال کهنه رفت , سالنامه ها , غصه ها , قفل فصل ها کلید شد , لباس روزهای تیره عزا , کاغذ سکوت , گرد و خاکی از سکوت ,