داستان کوتاه”دستهای کوچک”
تعداد بازديد : 121
دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : “آقا… آقا “دعا ” می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج” آقا “دعا ” می کند!!!
ادامه مطلب
نویسنده : ilove
موضوع: بخش دوم , داستان جالب ,
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 خرداد 1393 ساعت: 11:51
برچسب ها : التماس , داستان , داستان كوتاه , داستان كوتاه دست هاي كوچك , داستان كوتاه و زيبا , داستان هاي جالب , داستان هاي كوتاه , داستان هاي پندآموز , دعاميخري , فرح آقا , ماشين شاسي بلندحاجي ,