حواست نیست

رمان حواست نیست
تعداد بازديد : 297

مقدمه:


سر دو راهی عشق و نفرت..

در جستجوی چشمانی عاشق و بارانی درمانده تر از گذشته..

تنها گذر نامه ی جاده ای به اسم انتقام را در دستانم گذاردند..

بر خلاف مسیر عاشقی ظاهرش زیبا بود ..

خوش میدرخشید در آن قیامت سرای انتقام جویان..

هر چه جلوتر میرفتم اشک و آه را پشت چشمان به خون نشسته از انتقامم پنهان میکردم..

قلبم ندای”بی پروایش را با نفرت میخواند”..

و عقلم”فریاد حواست نیست هایش..را برایم نوار میکرد..

گذشت, تا زمانی که تنها فریاد عقلم را می شنیدم..

درست مقابل پرتگاه خونین و سرخی همچو برزخ

در حالی که صدای رعب انگیز لاشخورهایی که بالای تپه به انتظار سقوطم

بودند بدنم را به لرزه می انداخت,..

و تنها همین را میگفت:

“در فکر انتقام بودی ولی حواست نبود سر دور برگردان داشت صدایت میکرد”


اززبان نویسنده رمان:


یه رمان همخونه ای. طنز . عاشقانه.بعضی جاها غمگین و تقریبا اجتماعی.


همین اول بگم…

اول که بخونید با خودتون میگید اینکه شبیه رمان …..است.ولی اینطور نیست من قبل از اینکه اون رمان رو بخونم می خواستم یه رمان همین مدلی بیام بزارم ولی بلد نبودم چطور رمان می زارن البته اون رمان هم روی من تاثیراتی داشته چرا الکی بگم ولی این حستون فقط در صفحه های اوله بعدش به کل تغییر می کنه….پایان خوش.....


کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید