امانت عشق فريده شجاعي

رمان امانت عشق”قسمت بیست ویکم”
تعداد بازديد : 137

اخر شب که اکثر مهمانها رفته بودند وقتی پدر دست مرا در دست علی گذاشت و از او خواست تا اخر عمر به من وفادار بماند دیگر نتوانستم از ریختن اشکهایم خودداری کنم. پدر سرم را به سینه اش چسباند و گفت: امیدوارم سپید بخت شوی درست مثل اسمت. مادر صورتم را بوسید و برایم ارزوی خوشبختی کرد در چشمان هر دوشان شبنم اشک نشسته بود. سارا ومهناز بدون اینکه سعی کنند مرا دلداری بدهند خود اشک میریختند. وداعی غمگین بود،

برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید

ادامه مطلب
نویسنده :
موضوع: بخش هفتم , رمان ,
تاریخ انتشار : شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 17:30

رمان امانت عشق”قسمت دوازدهم”
تعداد بازديد : 177

پس از تعطیلات وقتی به مدرسه رفتم احساس کردم رفتار میترا فرق کرده است. دیگر مثل سابق سر قرار نمی ایستاد و حتی در حرف زدن با من کمی سرد شده بود و به هر بهانه ای سعی میکرد از من کناره گیری کند. چند بار خواستم جریان را برایش توضیح بدهم اما هر بار با پیش آمدن حرفی موضوع را عوض می کرد. من هم دیگر اصرار نکردم و سعی کردم با بی تفاوتی رفتارش را ندیده بگیرم تا کمی به خودش بیاید . ولی از اینکه میترا ظرفیت پذیرش این موضوع را نداشت خیلی ناراحت شدم . خیلی دوست داشتم او کمی منصف بود و واقعیت را درک میکرد

برای خواندن ادامه رمان به ادامه مطلب رجوع کنید

ادامه مطلب
نویسنده :
موضوع: بخش هفتم , رمان ,
تاریخ انتشار : شنبه 23 فروردین 1393 ساعت: 1:51

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید